از زمانی که لباس سفید عروس یا کت و شلوار اتوکشیده دامادی را پوشیدید، فقط یک چیز در ذهن داشتید. یک زندگی آرام و خوب با همسری که در رویاهای خود هزاران بار تصویرش را کشیده بودید. میخواستید در دوران میانسالی و پیری همزبان و مونسی داشته باشید.
فردی را میخواستید تا در لحظههای تلخ و شیرین زندگی همچون کوهی پشت شما باشد. پس درست از لحظهی تصمیمگیری برای گفتن بله، دلتان میخواست همسرتان از شما حمایت و پشتیبانی کند. خطاهای شما را ببخشد و در پیچ و خم زندگی مشترک دستتان را بگیرد و نگذارد که زمین بخورید.
بدینترتیب شما با نیاز به حمایت و احترام از طرف همسرتان زندگی زیر یک سقف را شروع نمودید. اما حال بیایید کمی با هم صادق باشیم. شما چه انتظاری از همسر یا یگانه حامی خود دارید؟ آیا میخواهید او جلوی همه حتی پدر و مادرش به خاطر دفاع از شما بایستد یا خیر؟
در دو راهی انتخاب
برای رسیدن به پاسخ این سۆالات مینشینیم پای صحبتهای نوشین؛ مهندس بیست و شش سالهای که به دلیل علاقه به پیمان؛ همکلاسی دوران دانشجوییاش بار سفر بسته و راهی پایتخت شده است. البته بخت یارم است و نوشین برای دیدن خانوادهاش آمده است مشهد.
او که دو سالی است آشیانه عشقش را در تهران روی ابرهای پر از دود بنا کرده است، در مورد حمایت از همسر در مقابل خانوادهاش چنین میگوید: «خوشبختانه تا به حال در شرایطی جدی و خاصی قرار نگرفتهام تا بخواهم از همسرم در برابر خانوادهام دفاع کنم.
دوری از شهر و خانوادهام شاید یکی از دلایل این مسئله باشد. به قول معروف دوری و دوستی! اما برعکسش زیاد پیش آمده است که میتوانید از همسرم بپرسید.» با خنده میگویم: «خب، اما اگر مجبور میشدید طرف یکی از آنها را بگیرید، از همسرتان حمایت میکردید یا خانوادهتان؟»
نوشین ابروهایش را بالا میاندازد و میگوید: «سۆال سختی است. گمان کنم کاملاً بستگی به موضوع اختلاف دارد. باید ببینم حق با کیست. اما...» مکثی میکند و ادامه میدهد: «اما در مجموع فکر میکنم در چنین مواقعی از خانوادهام حمایت کنم.»
از اینکه صادقانه جوابم را داده است، تشکر میکنم. سرش را تکان میدهد و بلافاصله میگوید: «البته من همیشه در برابر دیگران از پیمان تعریف و حمایت میکنم. این کار به او اعتماد به نفس و حس خوبی میدهد و تأثیر این حمایت در نبود او، بیشتر در جمع خانواده و ذهن اطرافیانم باقی میماند.»
در این میان زمان را از دست نمیدهم و از آقا پیمان که تازه از دیدار دوستان مشهدی دوران دانشجوییاش برگشته است، در این مورد میپرسم. همانطور که نوشین گفته، او زیاد در بین دو راهی قرار گرفته است. پیمان به شرح یکی از این شرایط میپردازد: «گاهی باید در مهمانیهای خانوادگی که با اصرار خانوادهام نیز همراه است، شرکت نماییم.
در این مواقع اگر نوشین با من هماهنگ نباشد، در یک دوراهی رفتن و نرفتن قرار میگیرم و در اکثر موارد طبق خواسته همسرم عمل میکنم. با این حال تا امروز مورد سرزنش خانوادهام قرار نگرفتهام و رابطه خانوادگیمان خدشهدار نشده است.
اما به یاد دارم یکی از اقوامم از خارج از کشور آمده بود و من برای همراهی با او یک برنامه تفریحی راه انداختم، ولی همسرم از آمدن با ما سر باز زد و پافشاریهایم فایدهای نداشت.
در این خصوص چون او دلیل منطقی برای نیامدن و بعد غضب بر من نداشت، حق را به خود و خانوادهام دادم و از نوشین گله نمودم.» در آخر از پیمان هم میخواهم راحت نظرش را بگوید، «همسر یا خانواده؟» جواب میدهد: «در بیشتر موارد طرف شخص خاصی را نمیگیرم و سعی در میانجیگری دارم.»
همسران جوان در حضور خانوادههایشان باید سعی کنند با احترام بیشتری با یکدیگر رفتار نمایند و حرمت یکدیگر را نزد خانواده و دوستان و.... حفظ کنند. همسرشان را با پیشوند آقا یا خانم صدا بزنند. در برابر جمع (خانواده) به انتقاد و سرزنش از همسرشان نپردازند
پشتیبانی که نه سیخ بسوزد و نه کباب!
بعد از خداحافظی با آنها، میروم سراغ خانواده سمیرا و محسن. خانوادهای که دختر سه سالهای نیز دارند و نزدیک به پنج سال از روز عروسیشان میگذرد. سمیرا دفتر خاطراتش را ورق میزند و میگوید: «اوایل ازدواجمان، به خصوص در دوران عقد، بین عقاید و خواستههای همسرم و خانوادهام تعارض زیاد پیش میآمد. در این میان ناچار میشدم طرف یکی از آنها را بگیرم. معمولاً از محسن دفاع مینمودم و در غیابش با خانوادهام صحبت میکردم.
بطور مثال همسرم اعتقاد داشت نیازی به داشتن یک جهیزیه آنچنانی در شروع زندگی مشترک نیست، اما خانوادهام میخواستند همهچیز عالی باشد. در این زمان بود که مجبور شدم مقابل خواسته خانوادهام بایستم. اگرچه با گذشت زمان و شناخت بیشتر خانوادهام از همسرم، این جور مسائل هم کمتر پیش میآمد، با این حال گاهی سر موضوعاتی مانند تند رانندگی کردن، ولخرجیهای گاه و بیگاهش یا تربیت فرزند، خانوادهام چیزهایی میگفتند، ولی من همواره طرف همسرم را میگرفتم، حتی اگر او مقصر بود. البته خانوادهام در حضور محسن چیزی نمیگفتند. من هم هر جوری بود سعی میکردم تعادل را برقرار کنم که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
اما راستش در این میان گاهی خودم بدجوری کباب میشدم!» رو به سمیرا میگویم: «پس حالا که محسن آقا اولویت اولت بوده و هست، به نظرت دیگر چطوری همسران جوان میتوانند از همسرشان پشتیبانی کنند، آن هم در جمع خانواده؟» سمیرا پاسخ میدهد: «چه در حضور و چه در نبود همسر باید حمایت خودمان را از او نشان دهیم.
هر چقدر به همسرمان احترام بگذاریم و برایش ارزش قائل بشویم، به همان اندازه میزان ارزش و احترام او پیش خانواده و دیگران افزایش پیدا میکند. چنانچه جر و بحثی بین من و محسن اتفاق بیفتد، اجازه نمیدهیم آن اختلاف از حریم دو نفرهمان بیرون برود. به نظر من این یکی از راههای حمایت از همسر و جلب اعتماد او است. در واقع با این عمل، علاوه بر پشتیبانی مستقیم و همه جانبه از یکدیگر، حریم خصوصی و رازهای ما نیز حفظ میگردد.»
وقتی گفتوگویم با سمیرا تمام میشود، آقا محسن که با دقت خاصی به حرفهای همسرش گوش میداد، میگوید: «میدانید شاید گفتن این جمله زیاد جالب نباشد، اما کاربرد خوبی دارد: همیشه بهترین دفاع حمله است! لذا حمایت مداوم، تعریف در حضور و غیاب همسر و در نهایت اینکه خانواده بدانند من از زندگی و همسرم کاملاً راضی هستم امری است کاملاً ضروری.»
نگاه کارشناسان
آقای مصطفی رشید، کارشناس مذهبی در این خصوص میفرمایند: «حمایت زن و شوهر از یکدیگر در جمع خانوادگی موجب عدم دخالت دیگران در حریم زندگی خصوص آنها میگردد. باید خوب توجه داشت زوجین زمان قرارگیری در جمع خانواده همسرشان بیش از هر موقع دیگری نیازمند پشتیبانی هستند و کمتوجهی به همسر در جمع خانواده ممکن است مقدمه پیدایش کدورت و ناراحتی گردد و فراموش نشود خانمها نیازمند حمایت بیشتری در این شرایط هستند.
همسران بایستی با تدبیر، حمایت خود را نسبت به همسرشان ابراز نمایند تا هم دل همسر خود را بدست آورند و از طرف دیگر اجازه ندهند پدر و مادرشان آزردهخاطر گردند. پس با مدیریت صحیح روابط خود باید محبت و حمایت را نسبت به همسرشان نشان دهند.»
در پایان از خانم ندا رهنمانژاد؛ کارشناس ارشد روانشناسی، در مورد زمانهای بحرانی میپرسم. مواقعی که همسران در بین دو راهی خانواده و همسفر راه عشق خود میمانند. ایشان پاسخ میدهند: «گرچه احترام به خانواده طرفین وظیفه هر زن و مردی است، اما گاهی تأیید رفتارهای غلط خانوادهها و دخالتهای بیجای آنها باعث دلخوری و آزار زن یا شوهر میشود. اگر همسری بخواهد همیشه حق را به خانوادهاش بدهد و به خاطر خانواده خود همسرش را طرد کند یا زیر سۆال ببرد در واقع رابطه زناشویی خود را مورد تهدید قرار داده و کمکم محبت همسر آزار دیدهاش را از دست خواهد داد و باعث میشود همسرش احساس شکست و درماندگی کند و علاقهاش نسبت به او کمتر شود و از او فاصله بگیرد.
زن و شوهر باید به همسر خود و خانوادهشان بقبولانند هرکدام جایگاه خاص خودشان را دارند. چه زن و چه مرد بالغ باید بتوانند بین همسر و خانوادهشان تعادل ایجاد کنند، تعصب را کنار بگذارند و با درک بیشتر و منطق غنیتر رابطه حسنه بین آنها ایجاد کنند. طرفداری بیجا از هر کس که باشد وضعیت او را ضعیف میکند و باعث میشود دیگران به او بیاعتماد شوند. در صورت بروز مشکل از سوی خانواده زن یا مرد عضو همان خانواده (زن یا شوهر) مشکل را حل کند، زیرا هر یک از همسران به خوبی خانواده خود را میشناسند و بهتر میتوانند چارهجویی کنند. اگر زن و مردی نمیتوانند بین خانواده و همسرشان تعادل برقرار کنند و با انصاف و عدالت موضوع را حل کنند در واقع هنوز به بلوغ فکری و عاطفی نرسیدهاند.»
البته خانم رهنمانژاد به شیوههای برتر حمایت از همسر نیز اشاره فرمودند: «همسران جوان در حضور خانوادههایشان باید سعی کنند با احترام بیشتری با یکدیگر رفتار نمایند و حرمت یکدیگر را نزد خانواده و دوستان و.... حفظ کنند. همسرشان را با پیشوند آقا یا خانم صدا بزنند.
در برابر جمع (خانواده) به انتقاد و سرزنش از همسرشان نپردازند. در حضور خانواده به همسرخود بیشتر توجه کنند و او را در گفتگوها شرکت دهند. همیشه سعی نمایند نکات مثبت همسرشان را در حضور خانواده بیان کنند. تشویق، تعریف، تأیید و بیان نکات مثبت به طور آشکار یا در جمع خانواده باشد. نکات مثبت همسرشان را بزرگ و نکات منفی او را کوچک بشمارند. این کار اعتماد به نفس همسرشان را بالا میبرد و به او احساس ارزشمند بودن را میدهد.
در حضور خانواده به انتقاد از همسرشان نپردازند و با تندی، بد زبانی، لحنی نامناسب و طعنهآمیز با همسرشان صحبت نکنند و انتقاد به طور محرمانه و در تنهایی صورت گیرد. محبت کردن زن و شوهر به یکدیگر صمیمیت را صد چندان میکند. در واقع همدلی و مشورت درباره مسائل نشان دهنده علاقه آنها به یکدیگر است.»
1. بیشتر درگیر مراسم عروسی هستید تا خود ازدواج.
خیلیوقتها
بیشتر زمان صرف آمادهسازی و برنامه ریختن برای جزئیات مراسم عروسی میشود
تا اینکه خود ازدواج موردنظر قرار گیرد. اگر بیشتر از اینکه درمورد وضعیت
بدهیهای همسر آیندهتان بدانید، در مورد سالن مراسم عروسی اطلاعات دارید،
ازدواج هنوز برای شما مناسب نیست.
۲. هنوز بین شما اعتماد ایجاد نشده است.
اعتماد
یکی از ضروریترین فاکتورهای ازدواج است. اما بعضیها فکر میکنند که
نمیتوان به طور کامل به هیچکس اعتماد کرد، همسر آینده هم از این قاعده
مستثنی نیست. اگر شما هم همینطور فکر میکنید، خودتان را برای یک رابطه و
ازدواج پردغدغه آماده کردهاید. اعتماد یعنی باور داشتن به اتحاد فرد مقابل
با شما. هیچ رابطهای بدون اعتماد باقی نمیماند.
۳. نمیتوانید تصور کنید پدر یا مادر فرزند او باشید.
وقتی
با کسی وارد رابطه میشوید که قبلاً ازدواج کرده و از زندگی سابق خود بچه
دارد، علاوه بر خود او، در واقع با فرزندش هم وارد رابطه شدهاید. خیلیها
را میبینیم که میگویند، "خودش را خیلی دوست دارم اما بچهاش را نه".
متاسفانه این موقعیت اصلاً جالب نیست. بچهها بخش دائم و مهم این رابطه
هستند.
۴. خیلی وقت است که با کسی رابطه نداشتهاید.
در
مورد این مورد آمار حرفهای بیشتری دارد. اکثر تحقیقات تمایزی دقیق در
میزان طلاق برحسب تعداد سالهایی که زوجها رابطه قبل از ازدواج دارند نشان
میدهند. اگر زوج در کمتر از دو سال با هم آشنا شده و ازدواج کنند، میزان
طلاق بسیار بالاتر از زمانی است که زمان بیشتری را قبل از ازدواج با هم در
ارتباط بودهاند. یک مورد جالب اینکه زمان بسیار زیاد برای آشنایی قبل از
ازدواج نیز (بالاتر از ۵ سال) عواقب منفی را در زندگی زناشویی نشان داده
است.
۵. در مورد مسائل حیاتیتان توافق نکردهاید.
اگر
بدون اینکه در مورد مسائل مهم زندگی با هم حرف بزنید و تصمیمگیری کنید سر
سفره عقد رفتهاید، کارتان اشتباه است. مسائل حیاتی ازدواج، ارزشهای شما،
تیپ شخصیتیتان و مسائل غیرقابل توافق است. اینها همه چیزهایی هستند که
باید بدانید و هیچوقت آنها را برای کسی تغییر ندهید. مسائل مهم و حیاتی شما
اهمیت زیادی دارند زیرا کلید یک رابطه موفق ارتباط و گفتگو و حل اختلافات
است. با این مسائل باید بعنوان فرصتهایی برای تبادل نظر و عقیده و حل
مشکلات استفاده کنید.
۶. آماده مصالحه نیستید.
هیچوقت
نمی توانید یک ازدواج موفق داشته باشید مگراینکه تمایل به مصالحه داشته
باشید. در زمانها و شرایط سخت، آدمها معمولاً به یکی از این دو روش واکنش
میدهند: یا خودخواه میشوند و فقط به خودشان فکر میکنند و یا ازخودگذشته
میشوند و فقط به طرف مقابلشان فکر میکنند. اگر از نوع اول هستید، هنوز
آمادگی ازدواج را پیدا نکردهاید.
۷. تحت فشار هستید.
آیا
به این دلیل میخواهید ازدواج کنید که تحت تهدید یا اولتیماتوم هستید؟ اگر
اینطور است، اصلاً نباید اینکار را بکنید. ازدواج باید آزادانه و با عشق و
احترام از طرف هر دو نفر انتخاب شود. اگر کسی برای ازدواج مجبورتان کرده
یا تحت فشارتان گذاشته است، بهتر است که یک بازنگری در مورد اساس و بنیاد
رابطهتان داشته باشید.
۸. زبان عشقتان یکی نیست.
ناتوانی
برای درک و دریافت و یا ابراز زبان عشق طرفمقابلتان موجب ویرانی رابطه
است. اگر عشقتان را به زبانی که طرفمقابلتان درک میکند ابراز نکرده یا
عشق طرفمقابل را به زبان خودتان دریافت نکنید، به این معنی است که شما و
همسرتان هیچوقت به طور کامل عشق را احساس نخواهید کرد.
۹. جذابیت جنسی برای هم ندارید.
خیلی
ساده است، ممکن است شوهرتان بهترین مرد روی کره زمین باشد اما اگر از نظر
جنسی به او جذب نشوید، رابطهتان خیلی زود برهم خواهد خورد.
۱۰. با اعتیاد یا مشکلات روانی دست و پنجه نرم میکنید.
آسیبشناسی
چیزی است که خیلی در گفتگوهایی که در مورد ازدواج میشود، موردنظر قرار
نمیگیرد. افراد بسیار زیادی در کشور ما و سرتاسر جهان از آسیبشناسی منفی
رنج میبرند. این یعنی خیلیها به مشکلاتی مثل اختلال شخصیتهای
غیراجتماعی، اجتماعپریش و روانپریش مبتلا هستند. خط آخر اینکه داشتن ذهن
و روان سالم پیشنیاز داشتن یک رابطه سالم است.
۱۱. بیش از حد توانتان انرژی میگذارید.
وصل
شدن دو نفر، وصل شدن دو خانواده و دو گروه دوستان هم هست. فشار اجتماعی
معمولاً یکی از مهمترین علتهای طلاق است. باید از خودتان بپرسید، "من به
چه قیمتی در این رابطه هستم؟" اگر قرار است از دوستانتان یا خانوادهتان به
خاطر طرفمقابل بگذرید، این قیمت بسیار بالایی است که باید بپردازید. دلیل
آن این است که اگر همه چیز بین شما و طرفمقابل برهم بخورد، شما هم از نظر
احساسی و هم اجتماعی شکست خواهید خورد.
۱۲. ذهنتان هنوز سردرگم است.
اگر
به این دلیل نگران ازدواج هستید که احساس میکنید فردی بهتر ممکن است
بعدها بر سر راهتان قرار گیرد، ازدواج هنوز مناسب شما نیست. وقتی ازدواج
میکنید، باید اطمینان کامل داشته باشید که این فرد، بهترین برای شماست و
بدون او قادر به زندگی کردن نیستید
به
نظر میرسه که مسئله اصلی و اساسی در موجودات مسئله زنده ماندنه. یعنی طرح
حیات،نقشه حیات در همه موجودات به نوعی این میـل به مانـدن در وجودشون
گذاشته شده و از اونجـایـی که مسئله اصلی، مسئله زنـده ماندنه، این امید
وجود داشته که از طریق تکثیـر و افـزایـش تعداد، احتمالا این کار صورت
بگیره و در آغاز بوجود آمدن این موجودات زنده، از طریق تکثیر، بویژه در
خصوص گیاهان و حیوانات تکثیر عامل اصلی ادامه حیات و زندگی بوده، یعنی وقتی
که اون موجود از میان میـرفته، همچنـان نـوع اون موجود میتـونسته بـاقی
بمونه. و این رو میدونیم که در بسیاری از موارد، موجود حتی حاضر به مرگ و
نـابودی بوده، بـرای اینکه بتونه نـوع خـودش رو نگه داره و هنـوز هم
بسیـاری از حیـوانـات در وقت آمیزش و تولید مثل، نر یا ماده یا هر دوشون
ممکنه از میان بـرن و ایـن دقیقـا نشون دهنـده ایـن هست که تا چه حدی ایـن
مسئله ماندن و زنده ماندن اهمیت داشته و داره... اما
در مرحله ایی از تاریخ در حیوانات و یا موجوداتی که به هر حال زنده بودن
اتفاقی می افته و اون این هست که این تکثیر و یا تکرار که سبب میشده
موجودات مثل گذشته باشن و دیر یا زود به دلیل تغییرات محیط اطرافشون از پا
در بیان و از بین برن، اتفاقی می افته و اون این هست که به جای تکثیر،
مسئله تولید مثل مطرح میشه و تولید مثل اون زمانی فراهم و مهیا میشه که
مسئله جفت یا نر و ماده مطرح باشه. در این کار شاید بشه گفت که بزرگترین
معجزه خلقت یا معجزه حیات اتفاق می افته و اون این هست که وقتی موجودی
بوجود میاد، حدودا پنجاه درصد بار ژن نر یا پدر رو داره و پنجاه درصد بار
ژن ماده یا مادر رو داره و از اونجایی که قاعده خلقت از آغاز بر ادامه
زندگی بوده، ژن سالم ژن غالبه، یعنی به این معنی که اگر دو نفر با هم رابطه
جنسی برقرار کنن و یکی از اونا حامل ژن بد و ناقص باشه و به این دلیل که
دیگری اون ژن ناقص رو نداره و به دلیل ارجحیتی که ژن سالم بر ژن گرفتار و
ناقص داره، نسل بعد میتونه بهتر باشه و در نتیجه نه تنها حیات ادامه پیدا
کرده، بلکه اصلی بنام تکامل هم معنی پیدا کرده. پس
خلقت با شاهکار خودش که مسئله نر و ماده هست به یک باره به دو چیز دست
زده، از یک طرف دوام و بقای موجود و نوع رو ممکن ساخته و از طرفی دست به
تنوع حیرت انگیزی زده، بطوری که به یک باره هزاران، بلکه میلیون ها نوع
موجود با اشکال و حالات مختلف و متفاوت بوجود اومدن، پس خلقت به نوعی با
مفهوم جفت، با مفهوم ارتباط میان نر و ماده تحقق پیدا کرده و از اینجاست که
من و شما حتی میتونیم ببینیم که گیاهان به این دلیل خوشبو شدن، خوش رنگ
شدن که پرندگان و حشرات رو به سمت خودشون بکشن تا اونا بتونند ناقل بار
جنسی اونها باشن، بتونند درخت دیگری رو بارور کنند، میوه ها به این دلیل از
یک طرف زیبا، با رنگ جالب و طعم شیرین و خوشمزه شدن تا بتونند حشرات و
حیوانات رو به سمت خودشون بکشن تا تخم خودشون رو بتونند به نوعی پراکنده
کنند، بسیاری از موجودات در وقت تخم ریزی، هزاران بلکه میلیون ها تخم
میریزند تا بتونند یکی یا چندتای اونها ادامه پیدا کنند و حتی شما درباره
زن و مرد میدونید که یه مرد نرمال و عادی، تقریبا صد میلیون اسپرم در هر
رابطه جنسیش پخش میکنه، به این امید که یکی از اونها احتمالا تبدیل به نوعی
از خودش بشه، یعنی هیچ جای خلقت چنین دست و دلبازی، و چنین رفتاری دیده
نمیشه که ده، صدها، هزاران، بلکه میلیون ها عمل به این خاطر صورت بگیره که
نوع بتونه ادامه پیدا کنه. اما
در رابطه با موضوع عشق، همون طور که فروید هم بهش اشاره میکنه و به نظر من
یکی از شاهکارهای کار فروید هست، مسئله جنسیت و تمایل جنسی وقتی که به
لطیف ترین، زیباترین، شاعرانه ترین، پاک ترین، اخلاقی ترین، انسانی ترین
صورت خودش دربیاد، تبدیل میشه به عشق. به نظر فروید، عشق در حقیقت والایش
میل جنسیه. بنابراین مسئله عشق، مسئله سطحی و گذرا نیست، امروز میدونیم که
عشق تنها و تنها پاسخ انسان به موضوع و مسئله تنهایه، عشق در تحلیل نهایش،
پاسخ اصلی و اساسی به مسئله جهت، هدف و معنی زندگیه. بنابراین مفهوم عشق
برای انسان، مسئله بسیار مهمیه، علت خلقت عشق بوده، مسیر خلقت عشق بوده و
هدف خلقت عشق هست و به همین جهته که میشه گفت که عشق اولا یک رازه، یک
پدیده پیچیده حیرت انگیزه و در هر کسی و در هر ارتباطی، نه تنها به یک گونه
و چند گونه، که ده ها گونه میتونه خودش رو نشون بده. مسئله
عشق، مسئله یک کشفه و موضوع اون به این معنیه که بسیاری از آدما در وقتی
که عاشق میشن برای اولین بار خودشون رو کشف میکنند، یعنی انسان یک موجود
بسته ایست که در دل یک سنگ مونده و اون زمانی که چکش عشق بر وجود آدم
میخوره، اضافه سنگ اون رو میتراشه و در نتیجه پیکر و هیکل اون رو بیرون
میاره، به همین جهته که انسان برای اولین بار فرصت این رو پیدا میکنه که در
آیینه وجود معشوق خودش رو ببینه، تصویر و تصوری که قبلا فقط دربارش خبر
داشته، دربارش شنیده بوده، خودش اون رو تجربه کنه. همراه با این درک و
شناخته، یعنی من برای اولین بار متوجه حالاتی در خودم میشم، متوجه احساسات و
عواطفی میشم که اصلا ازش خبر نداشتم و در دیگری حالاتی رو میبینم و
ارتباطاتی رو برقرار میکنم که برای من ناشناخته هست و درک تازه ای رو در من
بوجود میاره.
عشق یک هدیه است یعنی برتر و بالاتر از این هدیه ای نیست که انسانی بتونه اون رو داشته باشه و بتونه اون رو به نوعی نگهداری کنه. عشق داشتن چیزی نیست، شدنه، بودنه و ماندنه. بنابراین انسان رو دگرگون میکنه، نه اینکه به انسان چیزی رو اضافه کنه و به همین جهته که باید قبول کرد که به یک اعنبار یک مفهوم عمیق تکاملیه و با خودش در حقیقت حالتی رو میاره که به جرات میشه گفت اسمش رو حتی میتونیم تولد دیگه بگذارم یعنی من موجود تازه ای میشم، تولد تازه ای پیدا میکنم.
بدون تردید عشق یک هنره و به ناچار باید این هنر آموخته بشه و این تصویر و تصوری که در وجود ما عشق هست، اگرچه در کوتاه مدت شاید حرف درستی باشه و من هم بهش اشاره خواهم کرد، ولی در حقیقت همون طور که من و شما باید یه زبانی رو بیاموزیم، همون طور که من و شما باید زدن یک سازی رو بیاموزیم، من و شما هم باید عشق رو بیاموزیم و اگر اون رو نیاموزیم به این جهان میایم و از این جهان میرویم بدون اینکه به هیچ وجه از یک چنین نعمتی و موهبتی برخوردار بشیم.
اما اگه بخواهیم از دیدگاه علمی به قضیه نگاه کنیم، به نظر میرسه که طبیعت هم به ما کمکی کرده، یعنی روزی که من و شما در ارتیاط با کسی قرار گرفتیم حالاتی که در ما اتفاق می افته و مخصوصا زمانی که به مرحله توجه رسیدیم و با فرد بخصوصی ارتباط برقرار کردیم، به یک باره اتفاقاتی در درون مغز ما می افته و اون ترشح یه مقدار موادی مثل آدرنالین ها و کته کالمین هاست که اینا با خودشون حالات خاصی رو بوجود میارن، یعنی از یک طرف دوپامین و از طرف دیگه اپی نفرین، این دوتا در مغز ترشح میشن، اینا وقتی که ترشح میشن معلومه چی بوجود میارن، حالات شیدایی، حالت سرخوشی، حالت خوشی، حالت لذت، آدم بی خواب، آدم بیکار، آدمی که نگرانی نداره، آدم راحت و آسوده، فقط تو و غیر از تو هیچ کس، یعنی یه مرحله ایست که یه دفعه کسی گمشده ایی رو پیدا میکنه.
مرحله ایست که فوق العاده لذت بخشه و در نتیجه حالتی که پیدا میشه، اون حالت عشقی ایست که دربارش داریم صحبت میکنیم، یعنی ترشح این مواد، آنچنان شیدایی و سرخوشی رو بوجود میاره که حالتی شبیه بیماری منیک دیپرشن هست، که شما به یکباره همه چیز زیباست، همه چیز رنگ و بوی تازه داره، همه چیز امکان پذیر و شدنیه، خوش بین نیستید خوش خیالید، خوش هوا یا حتی یه مقدار حالات کاملا ساده لوحانه تا مرحله خودفریبی، ولی خوشبختانه این مواد بیشتر از شش ماه طول نمیکشه، و بعد از شش ماه تقریبا کارش تمومه. ولی طبیعت یه کاری میکنه، به شما میگه اگه از این رابطه دراومدی رفتی تو یه رابطه دیگه، اونجا باز یه مقدار ما مواد بهت میدیم ولی این دفعه کمتره، مثلا 4 ماست، برای بار سوم 2 ماست، ولی آخر کار دیگه تمومه، یعنی حیرت انگیز اینه که طبیعت اومده به شما گفته شش ماه، ما قرص عشق بهت میدیم، دقیقا عشق. با این قرص عشق که به تو میدیم، به تو میگیم عشق چیه و به تو میگیم اینو خودتم میتونی بسازی، پس یه نمونه است، یه الگو، یه مدله که به تو میدیم، اگه ازش تونستی بهره گیری کنی که هیچ، وگرنه کارت تمومه.
بنابراین شما سه تا شش ماه وقت دارید که پمپی که در مغز انجام میشه و ترشح این مواد هست زمینه ای رو براتون فراهم کنه که بتونید عشق رو بوجود بیارید، یعنی در حقیقت یه نیرو و یا یه حرارتی رو موجب میشه که اجازه میده دوتا وجود به نوعی درهم بیامیزند و ادغام بشن. اما خوشبختانه بعد از شش ماه که تموم شد اکسی تازین میاد تو کار، اکسی تازین موجب افزایش اندروفین میشه، اندروفین یه ماده ایه مثل مورفین، شایدم خیلی قوی تر. خاصیت اکسی تازین و اندروفین اینه که درست مثل اینه که میخوان شما رو ببرن تو اتاق عمل و بهتون یه مقدار داروی بیهوشی تزریق میکنن و در نتیجه درد رو کمتر حس میکنید، رنج رو کمتر حس میکنید، حوصلتون بیشتر میشه، یه ذره راحتر هستید، اهمیت نمی دید، یعنی شما رو می برن تو اتاق عمل زندگی و بنابراین ترشح این مواد هست که سبب میشه آدما با مسائل و مشکلات همدیگه بتونن سر کنن، با اینکه مثلا این دیر میاد، با اینکه این محل نمیگذاره، با اینکه این خیلی خوش لباس نیست، با اینکه خیلی حرف میزنه، با اینکه بعضی وقتا یه فحشم میده، یعنی یه مقدار آدما میتونند بیشتر همدیگه رو تحمل کنن.
پس این مواد سبب میشه که به من و شما یه کمکی باشه که بتونیم بیشتر همدیگر رو تحمل کنیم، اما متاسفانه این موادم سه تا پنج سال بیشتر ترشح نمیشن و بعد از سه تا پنج سال که ترشحشون تموم شد تکلیف شما مشخصه، شما دیگه نه پمپ عشق دارید، نه پمپ بی دردی، و شمایید و زندگی. بنابراین طبیعت یه فرصت سه تا پنج ساله رو به شما میده که خودتون رو آماده کنید، خودتون رو آموزش بدید، مهارت های تازه رو یاد بگیرید، توانایی های تازه رو پیدا کنید، با واقعیات زندگی آشنا بشید، جنس مخالف رو بشناسید، تفاوت هاتون رو متوجه باشید، با واقعیات زندگی آشنا بشید و روزی که شما رو از ماده بی حسی و بی هوشی در اوردن، هم زندگی رو بتونید راحتر ببینید و هم زندگی رو راحتر داشته باشید، بنابراین فرصت رو به شما میده که این کارو بکنید.
نتیجتا من و شما سه تا شش ماه توانایی عاشق شدن رو داریم، سه تا پنج سال توانایی بی حس و بی احساس بودن رو داریم، برای اینکه بتونیم خیلی از چیزا رو تحمل کنیم، به همین جهته که بیخود نیست که بیشترین مقدار طلاق رو شما سه تا پنج سال بعد از ازدواج می بینید که اوجش در حقیقت چهار سال بعد از ازدواجه، یعنی اون زمانی که از یک طرف ماده عشق تموم شده، از طرف دیگه ماده بی حسی و بی هوشی و فرد از اتاق عمل بیرون اومده در حالی که هنوز با کارد جراحی در ارتباطه و اینجاست که گرفتاری پیدا میشه. پس در مفهوم عشق من و شما از این فرصت ها باید استفاده کنیم و آگاهی هامون رو بیشتر کنیم که هم مسیر عشق رو یه مقدار به درستی بشناسیم و هم بدونیم که بعدا باید باهاش چیکار کنیم...
برگرفته از سخنرانی دکتر فرهنگ هلاکوئی
در ازدواج های سنتی بخش مهمی از شناخت در جلسه خواستگاری اتفاق می افتد. شما شاید چندین جلسه در خواستگاری و حتی در خلوت با همسر آینده تان مذاکرده داشته باشید اما غیر از این مذاکره ها، مواردی هستند که در اولین برخوردها خود را نشان می دهند و شما باید برای داشتن یک جلسه خواستگاری موفقیت آمیز به آنها توجه کنید.
1- دقت کنید شخصی که برای ازدواج انتخاب می کنید، آیا شخصیت اجتماعی است؟ یعنی مجموعه حرکات، رفتارها، آداب معاشرت و برخورد اجتماعی اش با عقاید شما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر همخوانی وجود داشت، تحقیقات جزئی در مورد خانواده اش به عمل آورید و خانواده او را با خانواده خود از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مقایسه کنید، اگر در یک ردیف بودید، به خواستگاری بروید یا اجازه دهید به خواستگاری تان بیایند.
2- در مراسم خواستگاری، زیباترین لباس های تان را به تن کنید و پوششی مناسب داشته باشید چرا که اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می ماند. در تمام طول مراسم خواستگاری، متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود.
3- هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی کنید سنجیده حرف بزنید.
4- در هنگام صحبت کردن با فرد مورد نظر، بنا را بر صداقت بگذارید و متعهد شوید که آن چه می گویید، کاملاً از سر صداقت باشد و به این تعهد خود نیز پایبند شوید. بهتر است به عنوان اولین سؤال، از فرد مقابل بخواهید خودش را به طور کامل معرفی کند و خلاصه ای از گذشته زندگی اش را برای شما بگوید و خودتان نیز متقابلاً خلاصه ای از سرگذشت خود را مطرح کنید.
5- پس از این که از گذشته و شرح حال فرد مقابل مطلع شدید، می توانید دیدگاه او را درباره مذهب جویا شوید و بعد، متقابلاً دیدگاه خودتان را راجع به مذهب مطرح کنید. مطلب دیگری که می توانید سؤال کنید، نگرش مخاطب شما درباره مسائل اقتصادی و نحوه درآمد است. شغل و میزان درآمد ماهیانه خود را مطرح کنید و آن چه واقعاً هست را بگویید.
آقایان باید امکانات مالی خود را توضیح دهند، اگر توان مالی شان در شرایط فعلی، بیش تر از امکانات موجود نیست، این مورد را نیز تذکر دهند و سپس، نظر دختر خانم را در این مورد بپرسند و ببینند ایشان چه مقدار پول را برای داشتن یک رفاه نسبی لازم می دانند و اگر خواسته های ایشان با درآمد آنان همخوان نیست، موضوع را مطرح و روی آن تأکید نمایند.
6- وعده ها و قول هایی که با امکانات شما نمی خواند و امکان برآورده شدنش نیست، ندهید. همیشه برای بهتر شدن زندگی، تلاش کنید اما قول های نا به جا ندهید. علاوه بر نگرش خود و فرد مورد نظر در مورد مسائل مادی و اقتصادی، باید موقعیت اقتصادی هر دو خانواده را با یکدیگر مقایسه کنید. بسیار مهم است که دختر و پسر از یک ردیف اقتصادی با یکدیگر ازدواج کنند و ازدواج طبقات متضاد اجتماعی، اصلاً صلاح نیست.
7- یکی دیگر از مطالبی که حتماً باید در جلسه خواستگاری پرسیده شود، ارزش های خانوادگی ست. باید پی ببرید که در خانواده فرد مقابل، چه چیزهایی ارزش است. برای نمونه، اگر در خانواده شما، تحصیل جایگاه مهمی دارد و برای تحصیلات و فرد تحصیلکرده ارزش زیادی قائل اید، اما در خانواده شخص مورد نظر، هیچ بهایی به تحصیل داده نمی شود، جای تأمل دارد؛ باید اندکی دست نگه دارید.
8- هریک از طرفین در جلسه خواستگاری باید از طرف مقابل بپرسد به نظر او، یک همسر ایده آل چه شرایطی باید داشته باشد؟ اگر خصوصیاتی که مطرح می شود، در وجود او نیست، به سرعت اعلام کند که این خصوصیات فردی مورد نظر شما، در من نیست و یا اصلاً نمی توانم این گونه باشم.
9- خانم ها حتماً باید از خواستگارشان سؤال کنند که به نظر او زن باید با چه نوع پوششی در اجتماع ظاهر شود، چگونه باید با مردم نشست و برخاست کند، نظرش راجع به شاغل بودن زن چیست و ... اگر خانم ها در شرایط فعلی شاغل بوده و به شغل شان نیز علاقه مند هستند و کار کردن برای شان اهمیت دارد، اما احساس می کنند که خواستگارشان نظر چندان مساعدی نسبت به شاغل بودن آنان ندارد، باید به این نکته تأکید شدید کنند؛ حتی در صورت لزوم، آن را شرط ضمن عقد قرار دهند.
10- مسأله دیگری که باید در خواستگاری مطرح شود، برنامه های فعلی و برنامه های آینده است. وضعیت فعلی تان را کاملاً مشخص نمایید، برنامه های آینده را نیز حتماً مطرح کنید. اگر قصد ادامه تحصیل دارید، این نکته را تذکر دهید. اگر قصد جا به جایی و مسافرت خارج از کشور دارید، باید پیش از ازدواج مطرح نمایید. اگر بیماری جسمانی خاصی دارید و یا قبلاً در زندگی شما اتفاقی افتاده است( نامزدی یا عقدی داشته و ناموفق بوده اید یا مسائل مشابهی داشته اید) آن را پنهان نکنید. شاید همه این مطالب را در جلسه خواستگاری نتوان مطرح کرد؛ هیچ اشکالی ندارد، تعداد جلسات خواستگاری را اضافه نمایید، مشروط بر این که حسن نیت داشته باشید.
پس از این که در طول جلسات خواستگاری، اطلاعات لازم را دریافت کردید و نکته ای برای تان مبهم نماند، زمان ارزش یابی و تجزیه و تحلیل فرا می رسد.
فرد مورد نظر را مورد مطالعه قرار دهید، نکات مثبت را در شخصیت و موقعیت او جست و جو کنید و آن را در یک ستون زیر هم قرار دهید. در مقابل، ستونی را نیز به صفات و خصوصیات منفی اش اختصاص دهید. آن مورد یا مواردی از خصوصیات منفی که اطمینان صد در صد دارید تغییر می نماید را مثبت حساب کنید و سپس، آن ها را مورد سنجش قرار دهید و تحلیل کنید.
گاهی اوقات یک مورد منفی به تمام موارد مثبت برتری دارد. برای نمونه فرد مورد نظر، تحصیلات و شغل خوبی دارد، از خانواده خوب و نجیبی برخوردار بوده و موقعیت اقتصادی اش نیز مناسب است، اخلاق خوبی هم دارد اما تفاوت سنی خیلی زیادی با شما دارد؛ در این شرایط باید دست نگه داشته و برای ازدواج، عجله نکرد.