گاهی اوقات برای ما موقعیت هایی پیش آمده که با شخصی رو به رو شده ایم و نیاز به برقراری ارتباط با او را حس کرده ایم. شاید در این مدت چند باری چشمانمان به هم دوخته شده و باز بدون اینکه کلمه ای بینمان رد و بدل شود، نگاهمان را از هم گرفته ایم؛ انگار که سکوت طولانی بین ما و طرف مقابلمان به هیچ وجه قصد شکسته شدن ندارد و این موضوعی ناراحتی کننده است.
اگر ما واقعا دنبال راه چاره ای برای فرار از این موقعیت های آزاردهنده هستیم، لازم است مهارت های آغازین برقراری ارتباط را بدانیم. با فرض اینکه تمام مواردی که در قسمت های قبل محبث مهارت های ارتباطی به آنها اشاره شد، مقدمات برقراری ارتباط و موارد پیش صمیمیت بودند. در این شماره نکات مهم برای شروع یک ارتباط موثر در محیط های بیرون از خانه مثل دانشگاه یا محل کار را مرور می کنیم.
آغاز
چک لیست مهم شروع
1 – به طرف مقابل نزدیک شوید و در حریم درست او قرار بگیرد.
2 – زبان بدنتان را چک کنید که متناسب با حرف هایتان باشد؛ مثلا بیهوده وضعیت دفاعی نگیرید یا صمیمت بیش از حد نشان ندهید. دست به سینه بودن و یک پا روی پای دیگر انداختن بیانگر وضعیت دفاعی است. دست ها و پاهای آزاد، نشان دهنده علاقه شما به شنیدن حرف های طرف مقابل است.
3 – Eye contact داشته باشید. اگر نگاه کردن به چشم های طرف مقابل برای شما مشکل است به صورتش نگاه کنید.
4 – لبخند بزنید. لبخند جهانی ترین سیگنال برقراری ارتباط است (البته منظور، لبخند به همراه نگاه مستقیم است)
5 – حرفی که ابتای کار می گویید، خیلی مهم نیست. مهم این است که طرف مقابل تشویق به پاسخگویی شود.
6 – واکنش های احساسی متناسب زمان گوش کردن را فراموش نکنید. (خیلی مات صحبت های طرف مقابل نشوید)
7 – یادتان باشد آدم ها اول ارتباط کلاس الکی می گذارند، این یک قانون است در این شرایط کمی پرجرأتی به کمک می آید.
اتصال
سکوت شکن های معروف
اینکه می گویند سکوت نشانه رضاست، حرف غلطی نیست، اما این دلیل نمی شود که با این طناب که فقط گاهی اوقات جواب می دهد توی چاه بروید. ضمن اینکه نباید فراموش کنید که به هر حال، برای شروع یک رابطه باید قبل از هر چیز، سیگنال های ارتباطی فرستاد و برای این کار، یکی از بهترین و عمومی ترین کارها حرف زدن است.
1 – با پرسیدن یک سوال شروع کنید. این طرف ها یک رستوران خوب سراغ دارید؟
2 – از وقایع روزمره بگویید.
3 – با یک شوخی کوچک شروع کنید: من گم شده ام، می تونید پیدام کنید؟
4 – از وقایع آن موقع بگید: دیدم دارید کتاب راز داوینچی می خوانید.
5 – شباهت هیا بین خودتان را شناسایی کنید و از آنها صحبت کنید.
6 – از موردی در او مثل تناسب رنگ های لباس هایش تعریف کنید.
گفت و گو
حرف های مقدماتی مهم
1 – سوال بپرسید. این سوالات می توانند تشرفاتی یا اطلاعاتی باشند. سوال تشریفاتی مثل اینکه بپرسید، هوا چطوره؟ و سوال اطلاعاتی مثل اینکه بپرسید دیروز چی کار کردی؟
2 – درست و واقعی گوش کنید و از خطاهیا گوش کردن دوری کنید.
3 – خودبازنمایی کنید. یعنی درمورد علاقه مندی ها و اتفاقات جالب زندگی تان که فکر می کنید طرف مقابل دوست دارد آنها را بداند. در ادامه گفت و گو با او حرف بنزید. همه این موارد برای زمانی که در شورع یک گفت و گو ناگهان ذهن آدم خالی می شود؛ مثلا در جلسه خواستگاری، یا وقت ملاقات با رئیس شرکت قابل استفاده هستند. خودبازنمایی در سه سطح انجام می شود: در سطح یک، اطلاعاتی را شامل شغل، آخرین مسافرت، تجربه خنده دار و مواردی از این قبیل با شخص مقابل در میان می گذارید. در سطح دوم و پیشرفته تر از باورها، احساسات و نیازهای گذشته و آینده تان مثل باور درباراه کشور، آرزو، سلیقه، مشکلات قدیمی، بیم ها و امیدها با او صحبت می کنید. در سطح سه احساسات و نیازها و باورهایتان نسبت به طرف مقابل را بیان می کنید. نظرتان را درمورد طرف مقابل می گویید و خواسته تان را هم اعلام می کنید. اگر خواسته تان را خیلی روشن بیاننکنید، طرف مقابل گیج می شود.
همگام شدن هدفمند را بدانید
آقای الف صبح زود برای دویدن به پارک می رود، او عادت دارد که با سرعت بدود، پس از مدتی از پشت سر یکی از دوستانش را می بیند که او هم برای دویدن به پارک آمده اما دوست او عادت دارد که با سرعت کم بدود، آقای الف برای اینکه بتواند با دوستش همگام شود و با او چند کلمه ای هم صحبت شود چاره ای ندارد جز اینکه از سرعتش بکاهد و با او همراه شود و این یعنی همگام شدن با مخاطب که گل مطلب NLP است. یک قانون دیگر را هم به یاد بسپارید؛ آدم ها اگر از کسی خوششان بیاید، تلاش می کنند با او به توافق برسند. اگر هدفتان کنار آمدن با دیگران باشد، همگام شدن با برخی جنبه هیا رفتاری او کافی است اما اگر هدف متقاعد کردن باشد، باید آگاهی جدید بدهید، راهنمایی کنید و صبر داشته باشید. همگام شدن در این موارد انجام می شود؛ حالات روحی، زبان بدن، گفت و گوهای موثر، شاخص های صحبت کردن (لحن و بلندی و آرامی صدا)
قوانین آگاهی برای زنان
رئیس را پیدا کنید
مردان خود را مکلف می دانند تا مشکلی را حل کنند، در بسیاری اوقات وقتی یک خانم می گوید: «حالم خوب نیست» فقط توقع همدردی دارد اما مردان در چنین مواقعی به دنبال راهکار می گردند تا مشکل خانم را حل کنند، بنابراین در جواب می گویند: «برو دکتر!»
*مردان از جزئیات احساسی خوششان نمی آید.
*در گروه مردان بگردید و رئیس را پیدا کنید و تأثیر بیشتر را روی رئیس بگذارید.
*با مردان واضح صحبت کنید، غیرمستقیم صحبت نکنید و کنایه نزنید.
*همیشه منتظر نباشید نظر مرد را در مورد چیزهایی که برای عموم آنها اهمیت چندانی ندارد، مانند رنگ لباس و چیزهایی از این قبیل بفهمید، این کار حوصله او را سر می برد.
*زودتر تصمیم بگیرید و از تکه فکر کردن بیش از حد بپرهیزید.
*به مردها نشان بدهید که آنها لزوما مسئول حال شما نیستند.
*مردها خواهر شما نیستند که همدردی به موقع بلد باشند.
*با مردها روی اطلاعات عینی تأکید بیشتری کنید.
*زمانی که برای انجام کاری به کمک مردتان احتیاج دارید، از تلقین پنهان استفاده کنید؛ یعنی به او نشان دهید که می توانید آن کار را خودتان انجام دهید، در این صورت او هم به کمک شما می آید.
قوانین آگاهی برای مردان
قدردانی، چاپلوسی نیست
مردان ارتباط را آغاز می کنند و ارتباط قطع شده را پیوند می دهند (در وسط یک جر و بحث بین زن و مرد خوب است آقا به خانمش بگوید می دونم الان داریم دعوا می کنیم اما فکر نکنی دوستت ندارم، هم من تو را دوست دارم و هم می دانم تو مرا دوست داری)
*از تله خودشیفتگی و اثبات باعرضگی بیرون بیایید.
*با همسرتان همکاری کنید؛ حتی اگر کاری را می توانید تنهایی انجام دهید از همسرتان بخواهید به شما کمک کند و مشورت بدهد.
*لزوما فکر نکنید زن شما می خواهد کنترلتان کند یا در کارهایتان دخالت کند. او فقط می خواهد در فضای حسبی شما باشد. اطلاعاتی به همسرتان بدهید که چندان هم مهم نیستند، هرچه زودتر هم اطلاعات بدهید بهتر است.
*از همسر خود قدردانی کنید و قدردانی از زن را چاپلوسی به حساب نیاورید.
*از مشکلات و احساساتتان با همسر خود صحبت کنید نگذارید که همسرتان حدس بزند مشکل چیست زیرا اکثر زن ها در این گونه موارد اشتباه می کنند.
*زود به سراغ حل مسئله نروید، بیشتر همدلی کنید فرض کنید که زنی معلم است و در مدرسه، از دست دانش آموزان خسته شده؛ وقتی این خانم به همسر خود این موضوع را می گوید، به دنبال حل مسئله نیست فقط کمی همدردی می خواهد. بنابراین وقتی همسرش به او می گوید که چندبار به تو گفتم، سر کار نرو!، این آقا نه تنها با راهکاری که ارائه داده، مشکل همسر خود را حل نکرده بلکه درد درک نشدن از طرف همسر را به مشکلات او افزوده است.
*اگر می توانید کمی شخصی تر هم صحبت کنید.
وفاداری همیشگی
وقتی
همه چیز خوب وطبیعی است و شما نیز خوب باشید، کار سختی انجام ندادهاید.
هنر زندگی کردن و پایبند بودن به زندگی، زمانی است که مشکل و یا سختی پیش
میآید. معمولا زمانهایی که وفاداری زوجین به هم به خطر میافتد، مواقعی
است که مشکلی پیش میآید.
البته این نباید توجیهی باشد برای
اینکه وفاداری همسران به هم زیر سوال برود. یادتان باشد که وفاداری یکی از
خصوصیات لازم و ضروری همسران است که تخطی از آن جای هیچ توجیهی را
نمیگذارد.
1 - وفاداری در هنگام عصبانیت: هیچ دو انسانی وجود
ندارند که در کنار هم بدون اصطکاک و اختلاف نظر زندگی کنند، پس لحظاتی
اتفاق میافتد که شما از دست همسرتان عصبانی هستید؛ اما این دلیل نمیشود
که بخواهید وفاداریتان را نسبت به او نادیده بگیرید.
در این مواقع سعی کنید به وسیله کاری که شما را آرام میکند، عصبانیتتان را کنترل کنید و هیچگاه هنگام عصبانیت تصمیم نگیرید.
2 - وفاداری در عدم حضور همسر: وفاداری به همسر، یکی از خصوصیاتی است که از زمانی که ازدواج میکنید یک لحظه نیز نباید از شما جدا شود
و این وفاداری به هیچ وجه نباید مشروط به حضور همسرتان و یا هر چیز دیگری شود و اگر همسرتان نبود و وفادار ماندید، کار بزرگی کردهاید و به وظیفه خود عمل نمودهاید.
3 - وفاداری در مواقعی که همسرتان مرتکب خطایی شده است: هر انسانی ممکن است در زندگی عملی اشتباه انجام دهد؛ اما مجازات آن، خیانت به او نیست.
شما باید سعی در رفع خطاهای
همسرتان و خودتان داشته باشید و نه اینکه هر خطایی را با خطایی چهبسا
بزرگتر جبران کنید و زندگیتان را تحتالشعاع این اشتباهات قرار دهید.
وفاداری شما به همسرتان باید همیشگی باشد و هیچ شرط و تبصرهای نیز نباید در این رابطه قائل باشید.
جلب وفاداری همسر
همان
طور که باید در زندگی زناشویی وفادار باشیم، جلب وفاداری همسرمان هم یکی
از وظایف ماست. شاید خیلی از کسانی که از مسیر وفاداری منحرف میشوند،
برای خود و دیگران ، رفتارهای همسرشان را بهانه میکنند، با این که این توجیهات قابل قبول نیست ولی میتوان با رعایت بعضی نکات و دقت به آنها، در وفادار بودن به خود و همسرمان کمک کنیم.
1- وفادار بودن: وقتی شما وفادار باشید، به همسرتان این اجازه را نمیدهید که وفاداری را در زندگی مشترک از یاد ببرد.
2 - صداقت: یکی از مظاهر وفاداری، صداقت است و تا وقتی که شما با همسرتان صادق نباشید، نمیتوانید وفادار بمانید.
3 - حل مشکلات: هرگاه مشکلی بین شما و همسرتان پیش میآید، آن را حل کنید. فراموش کردن مشکلات چیزی را حل نمیکند؛ اما با حل و فصل آنها میتوانید زندگیتان را بهبود ببخشید.
4 - گذشت بجا: زندگی بدون گذشت، زندگی بیارزشی است. شما و همسرتان باید در مقابل هم گذشت داشته باشید تا بتوانید از اشتباهات هم بگذرید؛
اما این گذشت باید به اندازه و بجا
باشد. اگر شما بخواهید از همه مشکلات بگذرید، تمام آنها بدون اینکه حل
شوند، باقی میمانند و چهبسا به مشکلاتی بزرگتر تبدیل شوند.
در مقابل اگر بخواهید از هیچ چیز نیز نگذرید و با بغض و کینه و عصبانیت با همه مشکلات روبهرو شوید، نمیتوانید زندگی موفقی داشته باشید.
5 - رفع یکنواختی و ایجاد هیجان: زندگی و عشق را هیجان و شادی شیرین میکند و شما و همسرتان همواره به شادی و هیجان نیازمندید.
پس گاهی روند یکنواخت زندگی را بر هم بزنید و نگذارید دچار روزمرگی شوید. انسان همواره در میان یکنواختیهای زندگی به دنبال هیجان میگردد.
پس بگذارید هیجان را با همسرتان تجربه کنید و او نیز در کنار شما از این یکنواختی زندگی ماشینی بیرون بیاید.
زندگی
و عشق را هیجان و شادی شیرین میکند و شما و همسرتان همواره به شادی و
هیجان نیازمندید. پس گاهی روند یکنواخت زندگی را بر هم بزنید و نگذارید
دچار روزمرگی شوید.
6 - تمرکز روی عشق: یادتان نرود یکی از دلایل مهمی که با همسرتان ازدواج کردید، این بود که عاشق هم بودید. شما همیشه عاشق بودن را در زندگی زناشویی باید اولین امر و لازمه زندگی بدانید.
فکر نکنید روند طبیعی زندگی این است که با گذشت زمان، عشق
خودبهخود از بین میرود و تبدیل به عادت میشود، بلکه عشق مثل گلدانی است
که احتیاج به رسیدگی دارد و اگر شما آن را فراموش کنید
و تمرکز خود را روی مسائل پیشپاافتاده و گذرای زندگی قرار دهید، طبیعی است که از بین برود؛ اما اگر روی آن تمرکز کنید و در تمام مراحل زندگی، عشق را دخیل کنید و آن را پرورش دهید
و با همسرتان همواره در
این تلاش باشید که این عشق را بیشتر و پایدارتر کنید، مطمئن باشید که همیشه
عاشقانه زندگی خواهید کرد و این عشق هیچگاه دچار عادت و روزمرگی و
یکنواختی نخواهد شد.
7 - رفاقت: گاهی همسران در زندگی مشترک فقط
برای هم یک همخانه محسوب میشوند که به وظایف اولیه خود عمل میکنند؛ اما
باید دانست همسرانی موفقند که با هم رفیق و دوستند و همدیگر را درک میکنند
و با هم صمیمیاند و میتوانند براحتی با هم به گفتگو و تعامل بپردازند.
8 - حفظ اعتماد به نفس و رسیدگی به خود: گاهی بعضی از همسران در مسائل روزمره و عادی زندگی غرق میشوند و خودشان را فراموش میکنند.
این
افراد را هرگاه ببینی، یا در حال کار کردن هستند و یا بیحوصله و خسته از
کار زیادند و معمولا به خود نمیرسند و همیشه ظاهری بههمریخته و روحی
افسرده دارند.
شما باید به جسم و روح خود اهمیت بدهید و آنها را سالم و زیبا نگه دارید تا همسر شما از وجود شما لذت ببرد و باید اعتماد به نفس و عزت نفس خود را همواره حفظ کنید تا جاذبه واقعی را برای همسر خود داشته باشید.
9 - جلب رضایت همسر: شما همواره باید بدانید که همسرتان از شما و زندگی با شما راضی است یا خیر؟ گاهی شما فکر میکنید که به همه وظایفتان عمل کردهاید و تمام تلاشتان را کردهاید،
اما وقتی با همسرتان به گفتگو مینشینید و مسائلی که او مهم میداند را میفهمید، شاید ببینید که به اکثر آنها اهمیت نمیدادید.
پس همسرتان را خوب بشناسید و بفهمید که با چه چیزی خوشحال و راضی و با چه چیزی ناراحت میشود. حساسیتهای همسرتان را پیدا کنید و آنها را در رفتار و گفتار خود در نظر بگیرید.
با گفتگو و دقت میتوانید بفهمید که چگونه میتوانید همسرتان را راضی نگه دارید.
سخن
پایانی این که یادتان باشد وفاداری زن و شوهر به هم نشانه سلامت آنها و
زندگیشان است. با دقت در اعمال و رفتار خود و احساسات و افکار همسرتان
میتوانید وفاداری را در زندگی خود همیشگی و پایدار کنید.
منبع:تبیان
مرد بودن یعنی چه؟ آیا مردها باید در تصمیمگیریهای خود مستقل و خودرای باشند یا اینکه از شخص دیگری خط بگیرند؟ آیا باید از احساسات و ناراحتیهای خود با همسرشان حرف بزنند
و درد و دل کنند یا حرفی نزنند که احساساتی
به نظر برسند؟ برخی از خصوصیات، مردانه به نظر میرسند؛ یعنی به اشتباه به
مردها ربط داده شدهاند مثلا:
مردها احساساتی نیستند
شاید
تعجب کنید، ولی مردها بسیار احساساتیتر از زنان هستند؛ اما چطور ممکن
است؟ باید آنها را تشویق کرد تا احساسات واقعی خود را بروز دهند. بروز دادن
عواطف و احساسات به سلامت و شادمانی آنها کمک بیشتری میکند.
مسائل جنسی همواره برای آنها در اولویت استبله مسائل جنسی برای مردها اهمیت زیادی دارد. یکی از رازهای بزرگ مردان این است که میل و اشتیاق فراوانی به بودن در کنار شریک زندگیشان دارند و مسائل جنسی واضحترین راه برای ابراز این میل و اشتیاق است.
یک مرد یعنی شغلش
برای اغلب آقایان، فشار کاری ریشه در دو چیز دارد:
۱)
میل به برتری داشتن در چیزی و ۲) ایجاد رفاه و آسایش برای خانواده. این
مساله میتواند در مورد زنها نیز صادق باشد؛ ولی از آنجایی که همیشه کار
کردن را برای مردها تعریف کردهایم، این مساله را نیز به آنها ربط میدهیم.
مردها موجودات محدودی هستند
از آنجایی که زنان همیشه قربانیان اصلی محدودیتها بودهاند، شاید اینگونه جملات را برای بالا بردن جایگاه خود ساخته باشند.
در
واقع مردها هیچ محدودیتی ندارند و باید قبول کرد که اگر زنان کمی ملایمت و
مهربانی بیشتری در مورد آنها به خرج دهند، توجه و فداکاری بسیار زیادی از
جانب مردان نصیبشان میشود.
مردها از تسلیم شدن بیزارند
مردها
همواره در طول تاریخ سختتر، محکمتر و خشنتر از زنان بودهاند و یا
لااقل خود را این گونه نشان داده و هرگز نتوانستهاند عشق و مهربانی و
عاطفه خود را بیپرده بروز دهند.
این مساله همواره میتواند در
روابط زن و مرد زیانآور باشد و حتی در برخی مواقع برایشان بسیار گران تمام
شود و به این ترتیب اکثر زنان، همسران خود را شریک احساسات حقیقی
نمیدانند.
آنها در حالی که برای آزادی و استقلال خود ارزش
زیادی قائل هستند و آن را بسیار مغتنم میشمارند، در اعماق قلبشان صداقت و
وفاداری را میستایند.
مردها از گفتوگو کردن با همسران خود فراری هستند
مردها صحبت کردن را دوست دارند، ولی گاهی اوقات برای آنکه مبادا همسر خود را آزار بدهند، سعی میکنند کمتر حرف بزنند.
اتفاقا
دنیای درونی آنها بسیار هم جالب است؛ ولی متاسفانه وقتی که شروع به حرف
زدن میکنند، بلافاصله مورد قضاوتها و حکمدادنهای همسر خود قرار
میگیرند.
مردها خود را عقل کل میدانند
اینگونه
افراد فقط در پی قضاوت رفتار سایرین هستند. ممکن است چنین مردانی اهل
سیگار و تفریحات ناسالم نباشند، ولی مرتبا در حال ایرادگیری و انتقاد از
اطرافیان هستند.
هیچکس دوست ندارد زیاد مورد قضاوت قرار بگیرد.
گاهی اوقات کمحرفی مردان باعث میشود که اینگونه به نظر برسند؛ اما شاید
حقیقت موضوع این نباشد.
تنها چیزی که برای مردان اهمیت دارد، زیبایی چهره زن است
نه!
این جمله اصلا درست نیست. زیبایی چهره یک زن مسالهای ظاهری و به عبارتی
جزء هیجانات بصری است؛ عامل اصلی تحریککننده مرد نه زیبایی ظاهری است و نه
صورت جذاب؛ بلکه باهوشی و ذکاوت زنان، خوشمشربی و شوخطبعی و روح مهربان و
لطیف آنهاست.
زنها از مردان بچه ننه به شدت گریزانند!
وقتی
که زن و مردی رابطه خود را با هم آغاز و شروع به عشق ورزیدن به یکدیگر
میکنند، حضور فرد سوم در رابطهشان مشکل به وجود میآورد. گاهی اوقات مادر
همسر به طور مستقیم در رابطه آن دو دخالت نمیکند،
ولی به خاطر
خصوصیت بچه ننه بودن پسرش، حضورش را در همه چیز میتوان حس کرد. مردان بچه
ننه همیشه همان کاری را انجام میدهند که مادرشان میخواهد و این مساله
برای زن ناراحتکننده است.
هنگام تصمیمگیریها که فقط مربوط
به زن و شوهر است، وقتی بزرگترها دخالت میکنند، همهچیز پیچیدهتر
میشود. در چنین روابطی نقش مادر بسیار پررنگتر از همسر است.
چنین مردانی مرتبا همسر خود را با مادرشان مقایسه میکنند؛ به خصوص اگر همسرشان در مسائلی مثل آشپزی و خانهداری ضعیفتر از مادرشان باشد. وقتی که زن و شوهر در یک رابطه قرار میگیرند، افکار و احساسات خود را با هم تقسیم میکنند؛
اما با قرار گرفتن مادر در یک رابطه زن و شوهری، این رابطه دچار مشکل میشود؛ بهویژه اگر مادر از جزئیترین مسائل خصوصی زن و شوهر مطلع باشد، مسلما مادر چون همواره به فکر دفاع از پسرش است، بیشتر مواقع قضاوتهایی میکند که به نفع پسرش باشد و این موضوع بیشتر عروسش را آزار میدهد.
چنین روابطی عواقب ناخوشایندی دارد؛ زیرا بعد از گذشت مدت کوتاهی، زن خانواده دیگر تمایلی به حضور در جایی که مادر شوهرش آنجاست، نخواهد داشت و این مساله کمکم به مرد خانواده یا همان مرد بچه ننه نیز سرایت میکند.
زنان کدامیک از خصوصیات مردان را میپسندند؟
البته
رفتار کردن مطابق خصوصیاتی که جنس مخالف میپسندد، کار آسانی نیست. برخی
از مردان بدون آنکه بخواهند خود را مطابق میل کسی تغییر دهند، جذابیت زیادی
برای همسر خود دارند.
نه گفتن:
زنها به دنبال مردانی هستند که چیزی برای ارائه کردن داشته باشند و بتوانند عقاید و نظرات خود را در بحثها به زبان بیاورند. در واقع زنان از مردانی که شخصیتی منحصر به فرد دارند، خوششان میآید.
شما نیز در مقام یک
زن بهتر است روی تمام رفتارهای او کنترل نداشته باشید و در فتار خود
تجدیدنظر کنید. برای آنکه رابطه گرم و صمیمی داشته باشید، بهتر است قدرت او
را از او نگیرید.
بیپروایی در ابراز عشق و علاقه
خانمها
از ابراز علاقه همسرانشان بسیار خوشحال میشوند، آقایان در ابراز عشق و
تمایل به برقراری رابطه با همسرشان بیپروا هستند و همین مساله برای زنان
لذتبخش است. آنها به مردانی که نیروی جسمی بیشتری دارند، تمایل بیشتری نشان
میدهند.
استقلال
شاید فکر کنید اگر
همسرتان فقط با شما وقت بگذراند، از این مساله بسیار لذت خواهید برد؛ اما
همواره مردانی که مستقل هستند و بموقع به کارهایشان میپردازند و گاهی
اوقات با دوستانشان خوشگذرانی هم میکنند، برای زنان جذابیت بیشتری دارند.
از
طرفی اگر بخواهید استقلال و آزادی عمل او را از او بگیرید، رابطهتان خیلی
زود سرد میشود و او از بودن در کنار شما گریزان خواهد شد.
داشتن سرگرمی، تفریح و برخی کارهای دیگر، باعث میشود تا هنگامی که در منزل در کنار شماست احساس راحتی و آرامش بیشتری کند.
رمانتیک بودن
برخی
از آقایان به عشق از نوع کلاسیک اعتقاد دارند. دائما برای همسر خود گل
میخرند: در منزل شمع روشن میکنند، با همسرشان تماس تلفنی برقرار میکنند،
به چشمان او خیره میشوند و احساسات قلبی خود را بروز میدهند. خانمها نمیتوانند از چنین آقایانی دوری کنند. این مردان رمانتیک نیاز همسر خود به احترام را برطرف میسازند و زنان بیشتر جذب آنان میشوند.
اعتماد به نفس
مردانی
که کاملا مطمئن و با اعتماد به نفس هستند، همه آنها را به عنوان فردی مثبت
میشناسند و قدرت و اراده او را بیشتر میپذیرند. آنها به ارتباط همسر خود
با سایر آقایان حسادت نمیورزند.
اگر فردی خود را بزرگ تصور کند، بی شک چنین تصوری در فرد مقابل او نیز ایجاد خواهد شد. مردی که اعتماد به نفس دارد، به دنبال تمجید و تایید خانمها و دیگران نیست و همین باعث میشود تا بیشتر مورد توجه باشد.
زیرکی و بامزه بودن
اینگونه
افراد تمام اطرافیان خود را به وجد میآورند و باعث شادی و خوشحالی
همسرشان میشوند. سیاست خنداندن و سرگرم کردن، سیاست جذابی برای مردان است
که باعث میشود زنان آنها از بودن در کنارشان خسته و کسل نشوند.
با ملاحظه بودنمردان باملاحظه برای همسران خود در را باز میکنند، صندلی را بیرون میکشند، برای احساسات آنها ارزش قائل هستند و با آنها با بدی، بیادبی و شرارت برخورد نمیکنند. زنان نیز برای چنین مردانی احترام ویژهای قائل هستند.
منبع :مجله دنیای سلامت
آلفرد بینه در سال ۱۹۰۵ اولین آزمون هوش را طراحی کرد تا استعداد بالقوه دانش آموزان دبستانی نه چندان ثروتمند را برای مقاطع بالاتر آموزشی تعیین کند. اساسا بینه آزمونی را برای پیش بینی موفقیت دانشگاهی طراحی کرد.
متاسفانه، اگرچه هوش از موضوعاتی است که در حوزه روان شناسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، تعریف استانداردی درباره آن وجود ندارد. شاید بتوان به صورت کلی هوش را توانایی آموخیتن و کاربرد مهارت هایی تعریف کرد که برای سازگاری موفقیت آمیز با نیازهای فرهنگ و محیط فرد لازم است. وجه اشتراک بیشتر آزمون های هوشی آن است که ضریب هوش (IQ) انسان را اندازه گیری می کند. ضریب هوشی (IQ) به تنهایی نمی تواند هوش کلی افراد را اندازه گیری کند. زیرا IQ اساسا استعداد تحصیلی را اندازه گیری می کند.
به گفته هاوارد گاردنر، روان شناس مشهور دانشگاه هاروارد، هوش یک توانایی یک بعدی نیست. هوش های چندگانه وجود دارند. نظریه هوش چندگانه گاردنر توجه بسیاری را جلب کرده است. او هفت نوع اصلی هوش را معرفی کرد. تونی بوزان، نویسنده و محقق مشهور انگلیسی معتقد است که ده نوع هوش اولیه وجود دارد:
● هوش کلامی (زبانی):
به درک معنای واژه ها و استدلال از طریق کلمات اشاره دارد. شاعران، نویسندگان و سخنوران چیره دست به میزان زیادی این توانایی را دارند. موفقیت تحصیلی به این هوش بستگی دارد، بخش اعظم آزمون های پیشرفت و IQ این توانایی را می سنجیدند، در جوامع امروزی این هوش محور توجه است.
● هوش عددی:
نوعی توانایی ریاضی - منطقی است. دانشمندان، حسابداران و فیزیک دانان بیش از دیگران از این توانایی بهره مندند و موفقیت تحصیلی به آن بستگی دارد. بخش اعظم آزمون های IQ و پیشرفت براساس این توانایی بوده است، در جامعه تحسین برانگیز است، ولی دور از دسترس پنداشته می شود.
● هوش فضایی:
نوعی توانایی تجسم و عملیات فضایی است. بدون آن نمی توان اشکال پیچیده را دستکاری یا خلق کرد. صفحه آرایی ها، ساخت نمونه ها، ساختارها و طرح های گرافیکی به این هوش وابسته است. از طریق این هوش می توان نقشه را خواند و به مقصد رسید. مهندسان، ملوانان، معماران، مجسمه سازان، نقاشان، باغبانان و جراحان به وفور از این هوش بهره می برند.
● هوش میان فردی:
توایی مربوط به ارتباط با افراد و درک آنها. این هوش، به درک بهتر احساس و افکار دیگران منجر می شود. هوش بین فردی شاید پیچیده ترین توانایی و ضروری ترین ابزار برای موفقیت در زندگی باشد، مگر اینکه موفقیت صرفا کسب مدال های جهانی المپیاد ارزیابی شود. فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، مشاوران، رهبران مذهبی و رهبران دیگر گروه ها باید هوش میان فردی بالایی داشته باشند.
● هوش درون فردی:
چنان که گفتیم هوش میان فردی توانایی درک و سروکار داشتن با دیگران است، بنابراین هوش درون فردی توانایی درک و سروکارداشتن با خود است. نام دیگر این هوش، بینش شخصی است. درک خود برای همه ما بسیار مهم است. افرادی که با خود سازگارند هوش بین فردی زیادی دارند و کسانی که با خود در جنگ اند، در این بخش کاستی دارند. این هوش ضرورتا توام با دیگر هوش ها نیست. برای مثال برخی از افراد هوش عددی و کلامی بالایی دارند، اما رفتارهای خودتخریبی زیادی از خود نشان می دهند. هیچ یک از استعدادها و توانایی های ممتازشان در دیگر حیطه ها به شادی آنان نمی انجامد. زیرا یا هوش بین فردی آنان نقص دارد یا اینکه کاملا کاربردی (عملیاتی) نیست. به منظور موفقیت در زندگی، باید از خطاهای خود آگاه شویم و آرزوها و ویژگی های شخصی خود را ارزیابی کنیم. البته مشاوره با افراد متخصص به رشد هوش میان فردی و بین فردی کمک می کند.
● هوش فیزیکی (جسمی):
هوش فیزیکی توانایی استفاده درست از بدن و حرکات بدن است. برخی بر این باورند که ورزشکاران افراد باهوشی نیستن دو باید از طریق بازی کردن در گروه ورزشی پیشرفت کنند. اما در حقیقت، ورزشکاران ماهر، هوش فوق العاده ای دارند. ورزشکاران المپیک باهوش اند. هوش بدنی توانایی بالا و پیچیده ای محسوب می شود، زیرا نیازمند محاسبات زیاد، حرکات هماهنگ، تعادل ظریف، وضعیت مناسب اندام و فضاسازی در جهت هماهنگی با بدن شخص است.
● هوش حسی:
منظور از این هوش، توانایی استفاده از حواسی مانند بینایی، شنوایی و بویایی است. بسیاری از ما توانایی استفاده کامل از حس خود را نداریم. می بینیم، ولی مشاهده نمی نکیم؛ می شنویم، ولی گوش نمی دهیم؛ و لمس می کنیم، اما احساس نمی کنیم. ما در فضایی مه آلود زندگی می کنیم. برای آزمون این گفته یک چشم خود را ببندید. ملاحظه کنید با یک چشم چه میزان کمتر می بینید. متاسفانه، بیشتر اوقات ناخواسته این کار را انجام می دهیم. ما برای مدیریت محیط از حس های خود به طور کامل بهره نمی گیریم.
● هوش معنوی:
این هوش توانایی به وجود آوردن زندگی متعادل با جهان، طبیعت و محیط اطرافمان است. یعنی توانایی زیندگی هماهنگ با همه انسان ها و موجودات دیگر. هونش معنوی یعنی باورکردن قدرت خداوند، علاقه به انسانیت و پذیرش حضور یک قدرت والاتر. ثمره این هوش، عشق عالمگیر، مهربانی و ملاطفت به عنوان بخشی از ویژگی شخص است. انبیا، قدیسان و سایر رهبران معنوی دارای چنین هوشی بوده اند. اگر شما این خصیصه را دارید، باهوش اید.
● هوش خلاقانه:
توانایی توجه به موضوعات، اتفاقات و مسائل به شیوه ای کاملا تازه و بدیع حاصل این هوش است. افکار خلاق در مقابل افکار متعارف قرار می گیرند. گاهی بعضی از راه حل ها تنها می تواند از یک ذهن خلاق نشات بگیرد. وقتی می گوییم مشکلی قابل حل نیست، منظورمان این است که مشکل از طریق منطق متعارف قابل حل نیست، اما شاید این مشکلات با رویکرد متفاوت به مشکل قابل حل باشد. مثالی از قانون جاذبه زمین می زنیم. همه مردم می بینند که سیب از درخت می افتد، اما نیوتن افتادن سیب از درخت را از دریچه دیگری دید و نیروی جاذبه را کشف کرد.
آزمون های IQ و کلامی براساس تفکر و منطق متعارف است. در تفکر و منطق متعارف برای هر پرسش تنها یک پاسخ وجود دارد. اگر شما آن پاسخ خاص را بدهید، نمره می گیرید. تفکر خلاق یعنی دادن پاسخ های متفاوت؛ پاسخ هایی که از روی عادت به ذهن ما نمی آیند. به همین سبب معمولا افراد خلاق در دوران تحصیل مشکلاتی دارند. آنها اغلب به پاسخ هایی فکر می کنند که برای دیگران نامعقول و عجیب است.
● هوش هوش ها:
توانایی استفاده از سایر هوش ها و قابلیت استفاده از شیوه ای هدفمند، حاصل این هوش است. هیچ یک از ما سطوح کافی از این هوش را نداریم. بسیاری از ما حتی آنچه را که کسب کرده ایم نمی شناسیم. بسیاری با استعدادند و توانایی فوق العاده ای دارند، اما به ندرت به طور کامل از آن بهره می برند. اغلب مردم اولویت ها را نادیده می گیرند و زمانی طولانی را روی موضوعات ناچیز و بی نتیجه تلف می کنند.
بنابراین به نظر می رسد ده نوع هوش وجود دارد، شاید هم بیشتر، بهتر است بگوییم «چندین» هوش. دقیقا نمی دانیم چه تعداد. برای نمونه گاردنر نوع دیگری از هوش را شناسایی کرد: هوش موسیقی، نوابغ موسیقی که از کودکی توانایی فوق العاده ای در این زمینه از خود نشان می دهند دارای این هوش اند. همه افراد ترکیبی از این هوش ها را دارند. در یک برهه زمانی در یک جامعه خاص، برخی از هوش ها از دیگر هوش ها باارزش ترند.
خود را بشناسید و هوش های خود را پرورش دهید. علاوه بر این هوش ها سیال اند. به عبارت دیگر می توانید با تلاش هدفمند در بسیاری از زمینه ها هوش خود را ارتقا دهید. همه انسان ها به نوعی باهوشند، تنها داشتن مدال المپیاد نشان باهوش بودن افراد نیست.