دستیابی به یک هدف و موفقیت بدون همت و استعداد میسر نیست
یکی از نگرانی های متفکرین غربی٬ کمرنگ شدن اراده و سخت کوشی در نسل جوان است. برای همین موج جدیدی از تحقیقات در باره کلمه پر معنای Grit ( سماجت) در دستور کار و تحقیق روانشناسان٬ فلاسفه و مدیران موسسات آموزشی قرار گرفته است.
یکی از پیشروان و صاحب نظران رفتارشناسی٬ محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth که سخنرانی اش در TED از مرز ۵ میلیون بیننده هم گذشته است Grit را: « پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت» تعریف کرده است.
برای اینکه بتوانیم به درک واضح تری از کلمه کلیدی Grit که بهترینِ بهترین ها در جامعه انسانی از آن برخوردارند برسیم اجازه دهید همراه با خصوصیاتی که خانم Duckworth در نظر گرفته اند و به کارگیری تعاریف سایر محققین٬ ۵ خصلت اصلی Grit را در این پست رموز موفقیت در کار و سرمایه شرح دهم.
1- روبرو شدن با ترسِ ناشی از شکست خوردن
اندازه گرفتن صفتِ شجاعت شاید امکان ناپذیر باشد ولی این خصوصیت فردی رابطه مستقیمی با مفهوم Grit دارد. افرادی که خطا را بخشی از مسیر دستیابی به هدف می دانند نه تنها واهمه ایی از شکست ندارند بلکه آن را با آغوش باز می پذیرند چون پذیرفتن احتمال شکست٬ اجازه ریسک کردن را به اینگونه افراد می دهد.
همه افراد قادر نیستند به این خصلت دست یابند چون شکست٬ خوردن می تولند باعث ایجادِ احساس ناخوشایند اضطراب و محافظه کاری شود. ترس از شکست٬ اعتقاد به بهترین بودن و جسارتِ برای رسیدن به اهداف بزرگ را در وجودمان سرکوب می کند.
برای همین باید مدام برای افزایش شهامت تلاش کنیم. شجاعت شبیه تمرین بدن سازی است که اگر هر روز تمرین و تکرار نشود بدن را از بهترین حالت بودن دور می سازد. Grit یا پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت٬ نیاز به جرات دارد.
۲- تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست
داشتن یک شعور ذاتی برای انجام کارهای محول شده آن هم به بهترین شکل ممکن یکی دیگر از ۵ خصلت افراد بسیار موفق است٬ خصلتی که با دنباله روی از دیگران فرق دارد.
از دید محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست٬ شبیه شرکت در یک مسابقه است با نیت گرفتن مدال طلا… برای همین انسان هدفمند به طور خستگی ناپذیر کار می کند و واهمه ای از خطا ندارد در صورتی که آدم دنباله رو با چنگ و دندان سعی می کنند که فقط اشتباه نکند.
۳- پیگیری اهداف درازمدت
دستیابی به یک هدف بدون همت و استعداد میسر نیست. بی شک٬ شانس می تواند نقش کلیدی داشته باشد اما شانس به در خانه خیلی ها می زند. برای سرآمدِ دیگران بودن٬ تلاش و تمرین بدون وقفه و تمرکز بر اهداف درازمدت حرف اصلی را می زند.
تلاش و از خودگذشتگی در صورتی ابعاد وسیع پیدا می کند که افراد بتوانند به یمن داشتن اهداف مشخص٬ برای پشتکار خود معنا و مفهوم بیافرینند. درکِ رابطه بین تلاش و استعداد و درهم آمیزی آنها با یک هدف مشخص٬ ایجاد انگیزه٬ شوق و شجاعت خواهد کرد.
۴- تحمل سختی ها = خوشبینی٬ اعتماد به نفس و خلاقیت
طبیعتا٬ حرکت در مسیر دستیابی به هدف درازمدت مصادف با غفلت ها و اشتباهات ایجاد شده در حین راه خواهد بود. ولی افرادی که از تحمل بالایی برخورداند قادرند از پسِ مشکلات٬ شکست ها و نارسایی ها بر آیند.
تحمل و مدارا توانایی است که به بعضی از افراد اجازه می دهد از موانع بازدارندهِ هدف عبور کنند و سلامت منطقی شان را بعد از هر شوک و حمله پیش بینی نشده حفظ کنند. خوشبینی٬ خلاقیت و اعتماد به نفس بر تحمل دشواری ها خواهد افزود. تحملی که به فراد اجازه می دهند با دلبازی تمام به خودش بقبولاند که: «در پایان همه چیز درست خواهد شد و اگر هنوز درست نشده است پس هنوز به پایان مسیر نرسیده ام»
۵- تفاوت بین بهترین یا بی نقص ترین
به طور عمومی افرادی که gritty هستند به دنبال بی نقص بودن نیستند اما همه تلاش شان را به خرج می دهند که بهترین باشند. بهترین بودن یک خصلت است نه یک هدف و امکان خطار را مد نظر قرار می دهد. اما افراد کمال گرا از قدرت انعطاف لازم برخوردار نمی شوند٬ خطا را غیرقابل گذشت می دانند و با دقتی متعصبانه درگیر جزئیات می گردند.
برای یک ورزشکار یا ژیمناست بی نقص بودن معنی دارد ولی در حالت عمومی٬ کمال مطلوب٬ برداشت و ایده ایی است که از طرف دیگران تعیین می شود و تلاش برای دست یافتن به کمال دیگران نوعی توهم است. به همین خاطر٬ اضطراب٬ عدم اعتماد به نفس٬ خودکم بینی٬ وسواس بیش از حد٬ اعتیاد و افسردگی از مشخصات اصلی کمال گرایان است
دستیابی به یک هدف و موفقیت بدون همت و استعداد میسر نیست
یکی از نگرانی های متفکرین غربی٬ کمرنگ شدن اراده و سخت کوشی در نسل جوان است. برای همین موج جدیدی از تحقیقات در باره کلمه پر معنای Grit ( سماجت) در دستور کار و تحقیق روانشناسان٬ فلاسفه و مدیران موسسات آموزشی قرار گرفته است.
یکی از پیشروان و صاحب نظران رفتارشناسی٬ محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth که سخنرانی اش در TED از مرز ۵ میلیون بیننده هم گذشته است Grit را: « پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت» تعریف کرده است.
برای اینکه بتوانیم به درک واضح تری از کلمه کلیدی Grit که بهترینِ بهترین ها در جامعه انسانی از آن برخوردارند برسیم اجازه دهید همراه با خصوصیاتی که خانم Duckworth در نظر گرفته اند و به کارگیری تعاریف سایر محققین٬ ۵ خصلت اصلی Grit را در این پست رموز موفقیت در کار و سرمایه شرح دهم.
1- روبرو شدن با ترسِ ناشی از شکست خوردن
اندازه گرفتن صفتِ شجاعت شاید امکان ناپذیر باشد ولی این خصوصیت فردی رابطه مستقیمی با مفهوم Grit دارد. افرادی که خطا را بخشی از مسیر دستیابی به هدف می دانند نه تنها واهمه ایی از شکست ندارند بلکه آن را با آغوش باز می پذیرند چون پذیرفتن احتمال شکست٬ اجازه ریسک کردن را به اینگونه افراد می دهد.
همه افراد قادر نیستند به این خصلت دست یابند چون شکست٬ خوردن می تولند باعث ایجادِ احساس ناخوشایند اضطراب و محافظه کاری شود. ترس از شکست٬ اعتقاد به بهترین بودن و جسارتِ برای رسیدن به اهداف بزرگ را در وجودمان سرکوب می کند.
برای همین باید مدام برای افزایش شهامت تلاش کنیم. شجاعت شبیه تمرین بدن سازی است که اگر هر روز تمرین و تکرار نشود بدن را از بهترین حالت بودن دور می سازد. Grit یا پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت٬ نیاز به جرات دارد.
۲- تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست
داشتن یک شعور ذاتی برای انجام کارهای محول شده آن هم به بهترین شکل ممکن یکی دیگر از ۵ خصلت افراد بسیار موفق است٬ خصلتی که با دنباله روی از دیگران فرق دارد.
از دید محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست٬ شبیه شرکت در یک مسابقه است با نیت گرفتن مدال طلا… برای همین انسان هدفمند به طور خستگی ناپذیر کار می کند و واهمه ای از خطا ندارد در صورتی که آدم دنباله رو با چنگ و دندان سعی می کنند که فقط اشتباه نکند.
۳- پیگیری اهداف درازمدت
دستیابی به یک هدف بدون همت و استعداد میسر نیست. بی شک٬ شانس می تواند نقش کلیدی داشته باشد اما شانس به در خانه خیلی ها می زند. برای سرآمدِ دیگران بودن٬ تلاش و تمرین بدون وقفه و تمرکز بر اهداف درازمدت حرف اصلی را می زند.
تلاش و از خودگذشتگی در صورتی ابعاد وسیع پیدا می کند که افراد بتوانند به یمن داشتن اهداف مشخص٬ برای پشتکار خود معنا و مفهوم بیافرینند. درکِ رابطه بین تلاش و استعداد و درهم آمیزی آنها با یک هدف مشخص٬ ایجاد انگیزه٬ شوق و شجاعت خواهد کرد.
۴- تحمل سختی ها = خوشبینی٬ اعتماد به نفس و خلاقیت
طبیعتا٬ حرکت در مسیر دستیابی به هدف درازمدت مصادف با غفلت ها و اشتباهات ایجاد شده در حین راه خواهد بود. ولی افرادی که از تحمل بالایی برخورداند قادرند از پسِ مشکلات٬ شکست ها و نارسایی ها بر آیند.
تحمل و مدارا توانایی است که به بعضی از افراد اجازه می دهد از موانع بازدارندهِ هدف عبور کنند و سلامت منطقی شان را بعد از هر شوک و حمله پیش بینی نشده حفظ کنند. خوشبینی٬ خلاقیت و اعتماد به نفس بر تحمل دشواری ها خواهد افزود. تحملی که به فراد اجازه می دهند با دلبازی تمام به خودش بقبولاند که: «در پایان همه چیز درست خواهد شد و اگر هنوز درست نشده است پس هنوز به پایان مسیر نرسیده ام»
۵- تفاوت بین بهترین یا بی نقص ترین
به طور عمومی افرادی که gritty هستند به دنبال بی نقص بودن نیستند اما همه تلاش شان را به خرج می دهند که بهترین باشند. بهترین بودن یک خصلت است نه یک هدف و امکان خطار را مد نظر قرار می دهد. اما افراد کمال گرا از قدرت انعطاف لازم برخوردار نمی شوند٬ خطا را غیرقابل گذشت می دانند و با دقتی متعصبانه درگیر جزئیات می گردند.
برای یک ورزشکار یا ژیمناست بی نقص بودن معنی دارد ولی در حالت عمومی٬ کمال مطلوب٬ برداشت و ایده ایی است که از طرف دیگران تعیین می شود و تلاش برای دست یافتن به کمال دیگران نوعی توهم است. به همین خاطر٬ اضطراب٬ عدم اعتماد به نفس٬ خودکم بینی٬ وسواس بیش از حد٬ اعتیاد و افسردگی از مشخصات اصلی کمال گرایان است
بدزبانی، تنها از راه آموختن و مواجه شدن با کلمات نامناسب به وجود میآید
یکی از نگرانی های همیشگی والدین در اغلب خانواده ها بددهنی کودکان (گاهی مواقع نوجوان) می باشد و نوعا به دنبال راهی برای رفع این مشکل می باشند. ما سعی نموده ایم در این مقاله به عوامل ایجادکننده و راه حل های آن بپردازیم.
بددهنی در کودک و نوجوان علل مختلفی دارد که متأسفانه در اغلب موارد متأثر از رفتارهای نابهنجار والدین در مقابل کودکان می باشد و پدر و مادرها خود در به وجود آمدن آن نقش عمده ای دارند.
مهم ترین عوامل بددهنی کودکان عبارتند از:
- گاهی کودک آن زمان که به سن نوجوانی نزدیک می شود برای تثبیت استقلال خود، به این کار دست می زند.
- الفاظ رکیک و زشت در فرهنگ خانواده مرسوم بوده که در این صورت طفل با تقلید مستقیم بدین رفتار ناپسند گرایش یافته و آن را در خویش پرورش خواهد داد.
- برخی از وابستگان خانواده همچون عمو، دایی و حتی خود پدر و مادر لحن کودکانه طفل را مستمسکی جهت تفریح قرار داده و تقلید الفاظ رکیک توسط وی، آنان را به خنده و شادی وامی دارد و پرواضح است که بعدها رفع یک عادت کاملاً مستقر شده در ذهن طفل تا چه اندازه با سختی همراه خواهد بود و معمولاً در حدود سن 6 5 سالگی، توجه پدر و مادر به قبح و زشتی آن جلب شده و تازه آن زمان است که به فکر چاره می افتند، در این زمان پدر و مادر از اینکه کودک خردسال بدون هیچ گونه ابایی به فحاشی و ناسزاگویی می پردازد، متعجب و نگران می شوند در حالی که توجه به زیربنای موضوع جای هیچ گونه شگفتی بجا نخواهد گذاشت.
- گاهی علت بدزبانی، وجود گروهی از دوستان است که کودک یا نوجوان از آنها تأثیر جدی می پذیرد، در این خصوص چاره ای نیست جز آنکه با نرمی و عطوفت اعتماد کودک را جلب نمود و از طریق آگاهی دادن غیر مستقیم درباره رفیقان بد و جایگزین کردن دوستان خوب مشکل را حل نمود.
- در بعضی مواقع خانواده به طور ناخواسته زمینه ای ایجاد می کند که در آن کودک یا نوجوان دچار عصبانیت و خشم شدید می شود و همین امر اعصاب او دچار اختلال کرده و ناخودآگاه الفاظ زشت و قبیح بر زبان وی جاری خواهد شد بنابراین تا آنجا که امکان دارد باید کوشید زمینه های عصبانیت را از بین برد.
- گاهی مواقع کودکان ما فکر می کنند که صحبت صریح و بی پرده در مورد کارکردهای بدن و ادرار و مدفوع خنده دار است و نوعی شوخی به حساب می آید که البته عکس العمل ما می تواند تا حدود زیادی او را متوجه اشتباهش نماید.
- مواقعی پیش می آید که کودکان تنها وقتی با دوستان شان گرم صحبت می شوند از عبارات زشت و ناپسند استفاده می کنند که این امر باعث ناراحتی و رنجش خاطر والدین می گردد و ایشان را متوجه وجود رفتار دوگانه فرزندشان در جمع خانواده و دوستان می سازد و برایشان مشخص نیست که ایراد و اشکال از کجاست و چه باید کرد؟
یکی از نگرانی های همیشگی والدین در اغلب خانواده ها بددهنی فرزندان می باشد
راه حل های اصلاح بدزبانی
- اگر کودک بزرگتری حرف های زشت می زند و معنی آنها را نیز می داند، می توانید با آرامش بگویید: «این نوع حرف زدن غیر قابل قبول است. می دانم آنقدر باهوش هستی که عبارت قابل قبولی به جای آنها پیدا کنی.»
- بچه های کوچک، درست مثل «مینا(1)» هستند آنها چیزهایی را که می شنوند، حتی وقتی معنای آن را نمی دانند، تکرار می کنند اگر فرزندتان کوچک است و معنی کلمه زشتی را نمی داند، اما به تقلید از دیگری آن را گفته است فقط بگویید:
«آدم های خوب نباید چنین کلماتی را به کار ببرند. در عوض می توانی بگویی ...» و کلمه قابل قبولی را جایگزین کنید. بهتر است از همان لحن و همان میزان صدایی استفاده کنید که او برای بیان کلمه زشت به کار برده است.
- هنگام مواجهه با بددهنی نوجوان فقط روترش کنید و در موقعیت های عاطفی، با سخنی نرم، او را از این عمل بازدارید. (کودک یا نوجوان هراز چندگاهی، احساس علاقه شدیدی به پدر و مادر پیدا می کند، آنان را در آغوش می گیرد و می بوسد و اظهار محبت می کند. این رفتار به این دلیل است که شاید شب قبل کابوسی درباره از دست دادن پدر یا مادر دیده یا در مدرسه، شنیده است که یکی از همسالان، پدر یا مادرش را از دست داده است و یا فیلمی از این قبیل دیده است این موقعیت عاطفی، بهترین زمان برای نهی فرزند از رفتارهای ناپسند است، زیرا مقاومت روانی اش به پایین ترین حد می رسد.) به او بگویید فحش دادن و بددهنی، احساسات دیگران را جریحه دار می کند و آنها را از ما متنفر می سازد و دوستی ها را از بین می برد.
- وقتی فرزند خردسال و شیرین زبان شما، کلمه زشتی را بر زبان جاری می کند، شادمانی نکنید و مغلوب احساسات خود نشوید و همان لحظه با آرامش به او بفهمانید که سخنش ناپسند است.
- اگر شوخی بی ادبانه به هنگام غذا خوردن، مطرح شد، یکبار به فرزندتان هشدار بدهید که این کار را انجام ندهد اگر بار دوم تکرار شد، از جایتان بلند شوید، بشقاب غذای کودک تان را بردارید و بگویید «ما از بودن کنار تو لذت نمی بریم پس وقت غذا خوردن تو تمام شده است لطفا به اتاقت برو.» از او بخواهید غذایش را به تنهایی و در اتاقی دیگر (انباری یا پارکینگ) تمام کند، (نه جلوی تلویزیون)
- به برنامه های تلویزیونی که کودکتان مشاهده می کند، دقت کنید ممکن است این رفتارها را از این منابع یاد گرفته باشد. در این صورت به او بگویید که بین آن برنامه و رفتار او ارتباط نزدیک وجود دارد و اگر این الفاظ و کلمات ادامه پیدا کند دیدن این برنامه را ممنوع می کنید.
- اگر ناسزایی برایش عادت شده است، به او بیاموزید که تا مدتی، واژه های زشت را در ذهن خود یا زیرلب و آرام بگوید و در صورت استمرار بددهنی، از سازوکارهای بازدارنده و به ویژه کاستن از پول توجیبی استفاده کنید و بگویید که در برابر هر کلمه زشت، مقدار پول جیبی اش کم خواهد شد
- به فرزندتان بیاموزید که چه کارهایی از نظر اجتماعی صحیح است وقتی جوکی بی ادبانه گفته می شود، آرامش خود را حفظ کنید، به چشمان فرزندتان نگاه کنید و با صدایی جدی بگویید: «این کار درست نیست» یا «در این خانه در مورد این مسائل شوخی نمی کنیم» به یاد داشته باشید که احتمالاً همچنان این کلمات را به دوستانش می گوید، چرا که همه آنها در مرحله ای یکسان از رشد قرار دارند.
خشم و عصبانیت مهار نشده به نظر شباهت زیادی به آتشفشان دارد
«زندگی با آدم خشمگین و عصبانی مثل این است که همیشه نزدیک یک کوه آتشفشان فعال باشید. همیشه چیزی وجود دارد که او را عصبانی کند و خشماش را نثارتان کند.» این توصیف زنی است که سالها با مردی عصبانی و همیشه خشمگین زندگی کرده است. خشم مهار نشده به نظر شباهت زیادی به آتشفشان دارد چون قدرت تخریباش زیاد است اما این فقط یک شباهت ظاهری است چون در حالی که این خشم وجود دارد اما شما میتوانید برای آن کاری انجام بدهید.
ابتدا از مهارتهای کنترل و مدیریت خشم استفاده میکنید و در بدترین شرایط رابطه را ترک خواهید کرد. قدرت انتخاب، اراده و آزادی عمل باعث میشود بتوانید خیلی چیزها را در این رابطه تغییر بدهید حتی اگر این تغییر چیزی ناامیدکننده مثل ترک زندگی زناشویی باشد.
مهم این است که دنبال راهحل مناسبی باشید که به کار هردوی شما بیاید در این صورت میتوانید خیلی چیزها را تغییر بدهید. این تغییرات در هر صورت مثبت خواهند بود و زمینهای هستند برای یک رابطه بدون ترس و وحشت از کسی که خشم و عصبانیتش نگرانتان میکند.
یکی از چیزهایی که رابطه و ذهنیت شما را درباره همسرتان خراب میکند احساس ترس است. خشم از ناتوانی و قدرت کم ایجاد میشود. وقتی یکی نفر در کنترل و مدیریت یک شرایط احساس ناتوانی میکند خشمگین میشود. خشم آدمها بیشتر از اینکه شبیه خشم و غرش یک شیر باشد؛ گریه یک بچه نوزاد است.
خیلی وقتها خشم یک عادت ناشی از کم تحملی و ناسازگاری با شرایط پیچیده است. این که همسرتان آدم کم تحملی است گناه و اشتباه شما نیست. شما مسئولیتی درباره رفتار و ناراحتیهایش ندارید چون اصلا این مساله مربوط به شما نیست. خشم همسرتان میتواند یک نوع خشونت به حساب بیاید اگر شما را بترساند، نگرانتان کند و دیگران بدون هیچ دلیلی شما را مقصر آن بدانند. خیلی وقتها شاید دیگران به شما توصیه کنند «حالا تو رفتاری نکن که اون عصبانی بشه» یا «تو محیط رو آروم نگه دار» این توصیهها دوستانه نیستند چون حق شما را در رابطه نادیده میگیرند و بیجهت از وضعیتی عادی که نباید از آن بترسید یا وحشت کنید برحذر میدارند.
خیلیها فکر میکنند باید خشم دیگران را کنترل کنند. اما این وظیفهای تعریف نشده است. شما قرار نیست همسرتان را تغییر بدهید چون چنین تواناییای ندارید. تنها کاری که از شما برمیآید این است که یاد بگیرید واکنش به جا و به موقع و درستی نشان بدهید. اگر نمیتوانید جلوی خشم و عصبانیت او را بگیرید لااقل کاری کنید تا در آتش این خشم نسوزید.
یادتان باشد
خشم و عصبانیت و تخلیه احساسات بر دیگری یک نوع خشونت است هرچند که فرد دیگر آزار از رفتارش احساس شرمندگی کند. مرد یا زن هر دو میتوانند به یک اندازه شریک رابطه را با خشم غیر قابل کنترل خود آزار بدهند اما با توجه به کلیشهها و باورهایی که مردها را نیرومند و صاحب قدرت شیر نشان میدهد معمولاً مردها پرخاشگری بیشتری نشان میدهند. هر چقدر هم این یک باور عرفی اشتباه رایج باشد بازهم نشاندهنده ضعف است. میگویند سگ قوی هرگز پارس نمیکند و آدم قوی و قابل قبول کمتر اسیر خشم و عصبانیت میشود.
خشم و عصبانیت یک رفتار تهدیدآمیز اما موقتی است
واکنش مناسب چیست؟
ـ رفتار خوشایند داروی خشم و عصبانیت است. به جای اینکه بترسید و وحشت کنید یا یک گوشه قایم شوید و مراقب رفتارتان باشید تا بهانه به دست همسرتان ندهید سعی کنید با خوش برخوردی و مهربانی شرایط عصبانیت را تغییر بدهید. در واقع شما باید خوراک این خشم را بگیرید و برایش جایگزین داشته باشید. سکوت نکنید و با توجه به شرایط موقعیت را به چیزی خوشایند تغییر بدهید.
ـ خشم و عصبانیت یک رفتار تهدیدآمیز اما موقتی است. گاهی هم لازم است او خشمگین باشد اما برای خودش. شما نباید توجه زیادی به این خشم نشان بدهید. حتی اگر او برای چند روز متوالی هم از چیزی عصبانی باشد خودش باید با آن کنار بیاید مگر اینکه از شما بخواهد تا راهی برای خروج از این موقعیت نشانش بدهید. به جز این اگر از او و واکنشهایش میترسید بهتر است توجهی به آن نشان ندهید.
ـ این خشم بالاخره فرو مینشیند. حالا بهترین موقع برای حرف زدن درباره آن است. شما این حق را دارید از همسرتان بپرسید چرا نمیتواند افسار احساسش را دست بگیرد و اینقدر سریع از کوره در میرود. خیلی خوب است که در شرایط عادی روشهای کنترل خشم را با هم تمرین کنید و دربارهاش حرف بزنید.
ـ اشتباه شما این است که حد و مرزهایتان را در زندگی مشترکتان مشخص نکرده اید. هرگز به همسرتان نگفتهاید که تحمل چه چیزهایی را دارید و تا کجا میتوانید یک رفتار را تاب بیاورید. به جای اینکه با آزارهای همسرتان سازگار و هماهنگ شوید محدودیتهای رفتاری لازم را ایجاد کنید.
ـ همانقدر که سکوت، ترس و یا تحمل اشتباه است واکنش پرخاشگرانه نیز بد است. شاید در موقع خشم همسرتان حرفهای زننده و بدی بزند و یا بخواهد به سوی شما حمله ور شود حتی در این شرایط هم نباید واکنش مشابه نشان بدهید. اگر میتوانید موقعیت را ترک کنید و یا آرامشتان را حفظ کنید. بعد از اینکه این خشم گذر کرد درباره اتفاقی که افتاده است حرف بزنید. گفتگوی شما نباید از روی ضعف یا ترس باشد. درباره احساس توهین و تاثیر رفتار بد همسرتان روی رابطه حرف بزنید و مشخص کنید که تا چه زمانی حاضر هستید به همسرتان مهلت تغییر رفتار را بدهید.
ـ حواستان باشد که آدمها میتوانند باعث خشم و عصبانیت یکدیگر بشوند. اگر شما کاری میکنید که باعث خشم و عصبانیت همسرتان میشود باید مسئولیت رفتارتان را بپذیرید. البته این به معنای این نیست که وقتی عصبانی میشویم باید افسار گسیخته رفتار کنیم اما اگر شرایط ناراحتی دیگران را فراهم میکنیم در هر صورت مسئول آن هستیم. اگر منشا عصبانیت ربطی به شما ندارد دلایل دیگر آن را جستجو کنید. چیزی که همسرتان را عصبی میکند پیدا کنید و با هم به دنبال راهحلی برای آن باشید.
ـ اگر خودتان آدم مهربان و صبوری باشید میتوانید به همسرتان یاد بدهید با کمی مهربانی و بالا بردن تحمل میتواند نتایج بهتری بگیرد. بردباری اکسیر ادامه رابطه است و فقط در این شرایط میتواند چیزی را برای خودش حفظ کند.
ـ در نهایت اگر راهی برای رابطه سالم با کسی که بلد نیست خشم و عصبانیتاش را مهار کند پیدا نمیکنید؛ شاید مجبور باشید تصمیم جدیتر و سخت تری برای زندگیتان بگیرید. اگر خشم همسرتان سلامت روانی و جسمی شما یا فرزندانتان را تهدید میکند این خشم دیگر یک غلیان ساده احساسات نیست و دیگرآزاری و خشونت عنوان مناسبتری برای آن است. اگر قرار است همسرتان افسار احساسش را به دست نگیرد و هر موقع که عصبانی شد شما و دیگران را بترساند, یا چیزی را به سمت شما نشانه بگیرد و یا آماج توهین و تحقیر قرار بدهد ادامه این رابطه در حالی که همسرتان تلاشی برای بهبود خودش نمیکند خوشایند، درست و منطقی نخواهد بود.
منبع:سلامت نیوز
برخی آدمها از عشق زیاد در زندگی مشترک میترسند
برخی آدمها از عشق زیاد در زندگی مشترک میترسند و فکر میکنند عشق زیاد انتظارات را بالا میبرد و در نهایت به جدایی میانجامد؛ ولی علت تزلزلهای عشقی و جدایی برخی عشاق چیست؟ چرا بسیاری از دخترها و پسرها و زنها و مردها از اوج گرفتن عشق در زندگیشان میترسند و ترجیح میدهند روابط عاطفی که با شریک زندگیشان دارند، از حد محدودی فراتر نرود؟ دلیل هراس از عشق چیست؟ آیا شما هم از عشق عمیق میترسید؟ شاید یکی از موارد زیر، دلیل هراستان باشد.
عشق واقعی ما را آسیبپذیر میکند: رابطه عاطفی با فرد جدید، ما را به محدودهای جدید و متفاوت میبرد و بهطور طبیعی، بیشتر ما انسانها از رفتن به عالم ناشناخته و ریسک کردن میترسیم. هنگامی که ما شیفته کسی میشویم، اعتماد زیادی به او میکنیم و اجازه میدهیم که آن فرد به قلب ما رسوخ کند. همین امر ما را آسیبپذیر و بیحفاظ میکند . دیگر از خودمان دفاع نمیکنیم و ترجیح میدهیم زرهی را که در مقابل همگان به تن داریم، جلوی این شخص از تن دربیاوریم و اجازه دهیم هرکاری دوست دارد با دل ما بکند. آن دفاع شخصی که ما در برابر همگان از خود میکنیم، در این مورد خاص بشدت به چالش کشیده میشود.
عشق جدید، ما را به یاد تجربههای قبلی میاندازد: چنانچه رابطه عاطفی قبلی، با پایانی خوش سرانجام نیافته و شما بسیاری از خاطرات تلخش را سرکوب کردهاید، حال که قرار است فرد جدیدی، همان حس زیبا را در دل شما جوانه بزند، تلخیهای سرکوبشده قبلی هم مانند دملی چرکین سر باز کرده و خودنمایی میکند. شما وحشت دارید نکند این بار هم، همان اتفاقات بیفتند و این رابطه عاطفی شیرین، دستخوش ماجراهایی مهیب شود. حتی ممکن است بخواهید انتقام نفر قبلی را از محبوب جدیدتان بگیرید. در حالی که هر فرد ویژگیهای خود را دارد و دلیل نمیشود اگر قصه شخص قبلی با شما بخوبی و خوشی به پایان نرسیده، ماجرای فرد جدید هم همان مسیر را پیدا کند. خاطرات تلخ عشقهای قبل را دور بریزید .
عشق هویت ما را به چالش میکشد: اگر دوران کودکیتان در خانوادهای سپری شده که زیاد از شما انتقاد میکردند و شخصیتتان را زیر سوال میبردند، یا معلمان و همدورهایها نقاط ضعفتان را به رخ میکشیدند، این طرز فکر منتقدانه همچنان در ضمیر ناخودآگاهتان باقی مانده و شما فکر میکنید اشکالات و ایرادهایی که به شخصیتتان وارد است باعث میشود که کسی از شما خوشش نیاید . از این رو هنگامی که به فردی علاقهمند میشوید، این صدای وحشتناک در گوشتان زنگ میزند که: «ای بیچاره! تو عاشق آن شخص شدهای و به این نکته توجه نداری که او فردی کامل و دوست داشتنی است و تو انسانی سراپا عیب و نقص هستی. تو کوچکترین شانسی برای جذب او و برنده شدن در این بازی را نخواهی داشت. تو را چه به عاشق شدن!» این هم از همان اشتباهات تربیتی است که در وجودتان باقی مانده است. دلیل نمیشود اگر دور و بریهای شما برای تخلیه ناراحتیهای درونیشان، شما را به باد انتقاد میگرفتهاند، این نقصانهای جبرانناشدنی به شما وارد باشد. شاید فردی که تازه از راه رسیده، هیچکدام از این معایب را در شما نبیند و در عوض، مجذوب سجایای اخلاقیتان شده باشد که حتی خودتان از آن بیخبرید. برای شخصیت خود احترام قائل باشید و بدانید با رعایت اصول اخلاقی، لیاقت محبوب بودن را دارید.
نیش و نوش با هماند: در هر رابطه عاطفی، لحظاتی هستند که شما از شدت ذوق به آسمانها پرواز میکنید یا برعکس، تلخی غیرقابل تحملی را در وجودتان حس خواهیدکرد . هر هدفی که در زندگی دنبال کنید، چند مانع از زیرِ زمین برای ناامیدکردن شما سر بر میآورد. با این حال، برای رسیدن به آن هدف باید تلاش کنید و هر بار زمین خوردن همراه با درد و رنج را به جان بخرید تا بالاخره به مقصود متعالیتان دست یابید. یک عشق درست و منطقی هم از این قاعده مستثنا نیست. شادی و غم در هر داستان عشقی یافت میشود. اگر فکر میکنید برای فرار از غم عشق باید خود را به فردی بی احساس تبدیل کنید، این را بدانید که خود را از مزایای عشق نیز محروم کردهاید . از عذاب عشق نگریزید و سعی کنید عشق را در مسیری درست هدایت کنید تا شادیهایش هم به شما روکند .
عشق نامتوازن است: معمولا به هر رابطه عاطفی که نگاه کنید، عشقی که دو نفر نسبت به یکدیگر دارند کاملا همسطح نیست؛ یکی بیشتر و یکی کمتر است. حتی در عشقهای صددرصد دوطرفه هم این حالت وجود دارد. یک قصه عشقی در دورههای مختلف برای هردو نفر افت و خیز دارد، یعنی حس یکی از دو طرف در دورهای قویتر از دیگری و در دورهای کمتر خواهدبود . قرار نیست عشق معادلهای باشد که تمام مقررات آن به صورت عادلانه اجرا شود . اگر به آثار هنری توجه کنید، متوجه میشوید که زیباترینشان سرشار از بخشهای نامتقارن و فراز و فرودهاست. اگر به دشت و دمن و طبیعت چشمنواز هرگوشه از جهان نگاه کنید، هرچیز را به شکلی متفاوت از دیگری میبینید که در آن از خطوط کاملا صاف و یکدست، یا اشکال هندسی کاملا بیروح و با خطکش کشیده شده خبری نیست. عدم رعایت تقارنها و اندازهها، آثار هنری را زیبا میکند . این مساله در مورد عشق هم صادق است . اگر قرار باشد دو نفر همواره همدیگر را در سطحی یکسان دوست داشته باشند، دیگر یک داستان عشقی شکل نمیگیرد . شور و هیجان عشق در فراز و نشیبها و جهشهای بزرگ آن است .
عشق ما را از خانواده دور میکند: بله، شما سالها در دامن بزرگترها رشد کردهاید و آنها را دوست داشتهاید، اما قرار نیست با ورود فردی جدید به زندگیتان، جایگاه پدر، مادر و خواهر و برادرتان در قلب شما کمرنگ شود. شما با عاشق شدن از کودکی درمیآیید و وارد دنیای احساسات جدید میشوید .
عشق ما را با ترس آشنا میکند: بله، درست است. وقتی شما عاشق میشوید، زندگیتان رنگ و بوی دیگری میگیرد که از لحاظ قدر و قیمت با هیچ ثروتی قابل تعویض نیست . پس تعجبی ندارد اگر وحشت داشته باشید که این محبوب بیهمتا را از دست دهید، چون از دست دادن او به معنای فقدان تمام این خوشیها و خرمیهاست . اما بیایید به قضیه به شکل دیگری نگاه کنید . هر فرد برای موفقیت در عشق باید تلاش کرده و زندگی خود را مقبولتر کند؛ مثل پسری بدون تحصیلات که عاشق یک دختر از خانواده تحصیلکرده میشود، باید به سوی پیشرفت و ترقی برود تا بتواند برای آن دختر و خانوادهاش قابل قبول شود. حتی اگر در نهایت این رابطه عاطفی به وصال نینجامد، پیشرفتهایی که کسب کرده برای خودش باقی میماند. اگر از شکست عشقی میترسید، برای موفقیت در آن تلاش کنید؛ اما این را همواره به خاطر داشته باشید که با پایان یک قصه عشقی، دنیا هرگز به پایان نرسیده و سهم و قسمتتان در جهان محفوظ است. به مسیر درست زندگیتان ادامه دهید و عشق را بطلبید.
منبع:سلامت نیوز