خشم و عصبانیت مهار نشده به نظر شباهت زیادی به آتشفشان دارد
«زندگی با آدم خشمگین و عصبانی مثل این است که همیشه نزدیک یک کوه آتشفشان فعال باشید. همیشه چیزی وجود دارد که او را عصبانی کند و خشماش را نثارتان کند.» این توصیف زنی است که سالها با مردی عصبانی و همیشه خشمگین زندگی کرده است. خشم مهار نشده به نظر شباهت زیادی به آتشفشان دارد چون قدرت تخریباش زیاد است اما این فقط یک شباهت ظاهری است چون در حالی که این خشم وجود دارد اما شما میتوانید برای آن کاری انجام بدهید.
ابتدا از مهارتهای کنترل و مدیریت خشم استفاده میکنید و در بدترین شرایط رابطه را ترک خواهید کرد. قدرت انتخاب، اراده و آزادی عمل باعث میشود بتوانید خیلی چیزها را در این رابطه تغییر بدهید حتی اگر این تغییر چیزی ناامیدکننده مثل ترک زندگی زناشویی باشد.
مهم این است که دنبال راهحل مناسبی باشید که به کار هردوی شما بیاید در این صورت میتوانید خیلی چیزها را تغییر بدهید. این تغییرات در هر صورت مثبت خواهند بود و زمینهای هستند برای یک رابطه بدون ترس و وحشت از کسی که خشم و عصبانیتش نگرانتان میکند.
یکی از چیزهایی که رابطه و ذهنیت شما را درباره همسرتان خراب میکند احساس ترس است. خشم از ناتوانی و قدرت کم ایجاد میشود. وقتی یکی نفر در کنترل و مدیریت یک شرایط احساس ناتوانی میکند خشمگین میشود. خشم آدمها بیشتر از اینکه شبیه خشم و غرش یک شیر باشد؛ گریه یک بچه نوزاد است.
خیلی وقتها خشم یک عادت ناشی از کم تحملی و ناسازگاری با شرایط پیچیده است. این که همسرتان آدم کم تحملی است گناه و اشتباه شما نیست. شما مسئولیتی درباره رفتار و ناراحتیهایش ندارید چون اصلا این مساله مربوط به شما نیست. خشم همسرتان میتواند یک نوع خشونت به حساب بیاید اگر شما را بترساند، نگرانتان کند و دیگران بدون هیچ دلیلی شما را مقصر آن بدانند. خیلی وقتها شاید دیگران به شما توصیه کنند «حالا تو رفتاری نکن که اون عصبانی بشه» یا «تو محیط رو آروم نگه دار» این توصیهها دوستانه نیستند چون حق شما را در رابطه نادیده میگیرند و بیجهت از وضعیتی عادی که نباید از آن بترسید یا وحشت کنید برحذر میدارند.
خیلیها فکر میکنند باید خشم دیگران را کنترل کنند. اما این وظیفهای تعریف نشده است. شما قرار نیست همسرتان را تغییر بدهید چون چنین تواناییای ندارید. تنها کاری که از شما برمیآید این است که یاد بگیرید واکنش به جا و به موقع و درستی نشان بدهید. اگر نمیتوانید جلوی خشم و عصبانیت او را بگیرید لااقل کاری کنید تا در آتش این خشم نسوزید.
یادتان باشد
خشم و عصبانیت و تخلیه احساسات بر دیگری یک نوع خشونت است هرچند که فرد دیگر آزار از رفتارش احساس شرمندگی کند. مرد یا زن هر دو میتوانند به یک اندازه شریک رابطه را با خشم غیر قابل کنترل خود آزار بدهند اما با توجه به کلیشهها و باورهایی که مردها را نیرومند و صاحب قدرت شیر نشان میدهد معمولاً مردها پرخاشگری بیشتری نشان میدهند. هر چقدر هم این یک باور عرفی اشتباه رایج باشد بازهم نشاندهنده ضعف است. میگویند سگ قوی هرگز پارس نمیکند و آدم قوی و قابل قبول کمتر اسیر خشم و عصبانیت میشود.
خشم و عصبانیت یک رفتار تهدیدآمیز اما موقتی است
واکنش مناسب چیست؟
ـ رفتار خوشایند داروی خشم و عصبانیت است. به جای اینکه بترسید و وحشت کنید یا یک گوشه قایم شوید و مراقب رفتارتان باشید تا بهانه به دست همسرتان ندهید سعی کنید با خوش برخوردی و مهربانی شرایط عصبانیت را تغییر بدهید. در واقع شما باید خوراک این خشم را بگیرید و برایش جایگزین داشته باشید. سکوت نکنید و با توجه به شرایط موقعیت را به چیزی خوشایند تغییر بدهید.
ـ خشم و عصبانیت یک رفتار تهدیدآمیز اما موقتی است. گاهی هم لازم است او خشمگین باشد اما برای خودش. شما نباید توجه زیادی به این خشم نشان بدهید. حتی اگر او برای چند روز متوالی هم از چیزی عصبانی باشد خودش باید با آن کنار بیاید مگر اینکه از شما بخواهد تا راهی برای خروج از این موقعیت نشانش بدهید. به جز این اگر از او و واکنشهایش میترسید بهتر است توجهی به آن نشان ندهید.
ـ این خشم بالاخره فرو مینشیند. حالا بهترین موقع برای حرف زدن درباره آن است. شما این حق را دارید از همسرتان بپرسید چرا نمیتواند افسار احساسش را دست بگیرد و اینقدر سریع از کوره در میرود. خیلی خوب است که در شرایط عادی روشهای کنترل خشم را با هم تمرین کنید و دربارهاش حرف بزنید.
ـ اشتباه شما این است که حد و مرزهایتان را در زندگی مشترکتان مشخص نکرده اید. هرگز به همسرتان نگفتهاید که تحمل چه چیزهایی را دارید و تا کجا میتوانید یک رفتار را تاب بیاورید. به جای اینکه با آزارهای همسرتان سازگار و هماهنگ شوید محدودیتهای رفتاری لازم را ایجاد کنید.
ـ همانقدر که سکوت، ترس و یا تحمل اشتباه است واکنش پرخاشگرانه نیز بد است. شاید در موقع خشم همسرتان حرفهای زننده و بدی بزند و یا بخواهد به سوی شما حمله ور شود حتی در این شرایط هم نباید واکنش مشابه نشان بدهید. اگر میتوانید موقعیت را ترک کنید و یا آرامشتان را حفظ کنید. بعد از اینکه این خشم گذر کرد درباره اتفاقی که افتاده است حرف بزنید. گفتگوی شما نباید از روی ضعف یا ترس باشد. درباره احساس توهین و تاثیر رفتار بد همسرتان روی رابطه حرف بزنید و مشخص کنید که تا چه زمانی حاضر هستید به همسرتان مهلت تغییر رفتار را بدهید.
ـ حواستان باشد که آدمها میتوانند باعث خشم و عصبانیت یکدیگر بشوند. اگر شما کاری میکنید که باعث خشم و عصبانیت همسرتان میشود باید مسئولیت رفتارتان را بپذیرید. البته این به معنای این نیست که وقتی عصبانی میشویم باید افسار گسیخته رفتار کنیم اما اگر شرایط ناراحتی دیگران را فراهم میکنیم در هر صورت مسئول آن هستیم. اگر منشا عصبانیت ربطی به شما ندارد دلایل دیگر آن را جستجو کنید. چیزی که همسرتان را عصبی میکند پیدا کنید و با هم به دنبال راهحلی برای آن باشید.
ـ اگر خودتان آدم مهربان و صبوری باشید میتوانید به همسرتان یاد بدهید با کمی مهربانی و بالا بردن تحمل میتواند نتایج بهتری بگیرد. بردباری اکسیر ادامه رابطه است و فقط در این شرایط میتواند چیزی را برای خودش حفظ کند.
ـ در نهایت اگر راهی برای رابطه سالم با کسی که بلد نیست خشم و عصبانیتاش را مهار کند پیدا نمیکنید؛ شاید مجبور باشید تصمیم جدیتر و سخت تری برای زندگیتان بگیرید. اگر خشم همسرتان سلامت روانی و جسمی شما یا فرزندانتان را تهدید میکند این خشم دیگر یک غلیان ساده احساسات نیست و دیگرآزاری و خشونت عنوان مناسبتری برای آن است. اگر قرار است همسرتان افسار احساسش را به دست نگیرد و هر موقع که عصبانی شد شما و دیگران را بترساند, یا چیزی را به سمت شما نشانه بگیرد و یا آماج توهین و تحقیر قرار بدهد ادامه این رابطه در حالی که همسرتان تلاشی برای بهبود خودش نمیکند خوشایند، درست و منطقی نخواهد بود.
منبع:سلامت نیوز
برخی آدمها از عشق زیاد در زندگی مشترک میترسند
برخی آدمها از عشق زیاد در زندگی مشترک میترسند و فکر میکنند عشق زیاد انتظارات را بالا میبرد و در نهایت به جدایی میانجامد؛ ولی علت تزلزلهای عشقی و جدایی برخی عشاق چیست؟ چرا بسیاری از دخترها و پسرها و زنها و مردها از اوج گرفتن عشق در زندگیشان میترسند و ترجیح میدهند روابط عاطفی که با شریک زندگیشان دارند، از حد محدودی فراتر نرود؟ دلیل هراس از عشق چیست؟ آیا شما هم از عشق عمیق میترسید؟ شاید یکی از موارد زیر، دلیل هراستان باشد.
عشق واقعی ما را آسیبپذیر میکند: رابطه عاطفی با فرد جدید، ما را به محدودهای جدید و متفاوت میبرد و بهطور طبیعی، بیشتر ما انسانها از رفتن به عالم ناشناخته و ریسک کردن میترسیم. هنگامی که ما شیفته کسی میشویم، اعتماد زیادی به او میکنیم و اجازه میدهیم که آن فرد به قلب ما رسوخ کند. همین امر ما را آسیبپذیر و بیحفاظ میکند . دیگر از خودمان دفاع نمیکنیم و ترجیح میدهیم زرهی را که در مقابل همگان به تن داریم، جلوی این شخص از تن دربیاوریم و اجازه دهیم هرکاری دوست دارد با دل ما بکند. آن دفاع شخصی که ما در برابر همگان از خود میکنیم، در این مورد خاص بشدت به چالش کشیده میشود.
عشق جدید، ما را به یاد تجربههای قبلی میاندازد: چنانچه رابطه عاطفی قبلی، با پایانی خوش سرانجام نیافته و شما بسیاری از خاطرات تلخش را سرکوب کردهاید، حال که قرار است فرد جدیدی، همان حس زیبا را در دل شما جوانه بزند، تلخیهای سرکوبشده قبلی هم مانند دملی چرکین سر باز کرده و خودنمایی میکند. شما وحشت دارید نکند این بار هم، همان اتفاقات بیفتند و این رابطه عاطفی شیرین، دستخوش ماجراهایی مهیب شود. حتی ممکن است بخواهید انتقام نفر قبلی را از محبوب جدیدتان بگیرید. در حالی که هر فرد ویژگیهای خود را دارد و دلیل نمیشود اگر قصه شخص قبلی با شما بخوبی و خوشی به پایان نرسیده، ماجرای فرد جدید هم همان مسیر را پیدا کند. خاطرات تلخ عشقهای قبل را دور بریزید .
عشق هویت ما را به چالش میکشد: اگر دوران کودکیتان در خانوادهای سپری شده که زیاد از شما انتقاد میکردند و شخصیتتان را زیر سوال میبردند، یا معلمان و همدورهایها نقاط ضعفتان را به رخ میکشیدند، این طرز فکر منتقدانه همچنان در ضمیر ناخودآگاهتان باقی مانده و شما فکر میکنید اشکالات و ایرادهایی که به شخصیتتان وارد است باعث میشود که کسی از شما خوشش نیاید . از این رو هنگامی که به فردی علاقهمند میشوید، این صدای وحشتناک در گوشتان زنگ میزند که: «ای بیچاره! تو عاشق آن شخص شدهای و به این نکته توجه نداری که او فردی کامل و دوست داشتنی است و تو انسانی سراپا عیب و نقص هستی. تو کوچکترین شانسی برای جذب او و برنده شدن در این بازی را نخواهی داشت. تو را چه به عاشق شدن!» این هم از همان اشتباهات تربیتی است که در وجودتان باقی مانده است. دلیل نمیشود اگر دور و بریهای شما برای تخلیه ناراحتیهای درونیشان، شما را به باد انتقاد میگرفتهاند، این نقصانهای جبرانناشدنی به شما وارد باشد. شاید فردی که تازه از راه رسیده، هیچکدام از این معایب را در شما نبیند و در عوض، مجذوب سجایای اخلاقیتان شده باشد که حتی خودتان از آن بیخبرید. برای شخصیت خود احترام قائل باشید و بدانید با رعایت اصول اخلاقی، لیاقت محبوب بودن را دارید.
نیش و نوش با هماند: در هر رابطه عاطفی، لحظاتی هستند که شما از شدت ذوق به آسمانها پرواز میکنید یا برعکس، تلخی غیرقابل تحملی را در وجودتان حس خواهیدکرد . هر هدفی که در زندگی دنبال کنید، چند مانع از زیرِ زمین برای ناامیدکردن شما سر بر میآورد. با این حال، برای رسیدن به آن هدف باید تلاش کنید و هر بار زمین خوردن همراه با درد و رنج را به جان بخرید تا بالاخره به مقصود متعالیتان دست یابید. یک عشق درست و منطقی هم از این قاعده مستثنا نیست. شادی و غم در هر داستان عشقی یافت میشود. اگر فکر میکنید برای فرار از غم عشق باید خود را به فردی بی احساس تبدیل کنید، این را بدانید که خود را از مزایای عشق نیز محروم کردهاید . از عذاب عشق نگریزید و سعی کنید عشق را در مسیری درست هدایت کنید تا شادیهایش هم به شما روکند .
عشق نامتوازن است: معمولا به هر رابطه عاطفی که نگاه کنید، عشقی که دو نفر نسبت به یکدیگر دارند کاملا همسطح نیست؛ یکی بیشتر و یکی کمتر است. حتی در عشقهای صددرصد دوطرفه هم این حالت وجود دارد. یک قصه عشقی در دورههای مختلف برای هردو نفر افت و خیز دارد، یعنی حس یکی از دو طرف در دورهای قویتر از دیگری و در دورهای کمتر خواهدبود . قرار نیست عشق معادلهای باشد که تمام مقررات آن به صورت عادلانه اجرا شود . اگر به آثار هنری توجه کنید، متوجه میشوید که زیباترینشان سرشار از بخشهای نامتقارن و فراز و فرودهاست. اگر به دشت و دمن و طبیعت چشمنواز هرگوشه از جهان نگاه کنید، هرچیز را به شکلی متفاوت از دیگری میبینید که در آن از خطوط کاملا صاف و یکدست، یا اشکال هندسی کاملا بیروح و با خطکش کشیده شده خبری نیست. عدم رعایت تقارنها و اندازهها، آثار هنری را زیبا میکند . این مساله در مورد عشق هم صادق است . اگر قرار باشد دو نفر همواره همدیگر را در سطحی یکسان دوست داشته باشند، دیگر یک داستان عشقی شکل نمیگیرد . شور و هیجان عشق در فراز و نشیبها و جهشهای بزرگ آن است .
عشق ما را از خانواده دور میکند: بله، شما سالها در دامن بزرگترها رشد کردهاید و آنها را دوست داشتهاید، اما قرار نیست با ورود فردی جدید به زندگیتان، جایگاه پدر، مادر و خواهر و برادرتان در قلب شما کمرنگ شود. شما با عاشق شدن از کودکی درمیآیید و وارد دنیای احساسات جدید میشوید .
عشق ما را با ترس آشنا میکند: بله، درست است. وقتی شما عاشق میشوید، زندگیتان رنگ و بوی دیگری میگیرد که از لحاظ قدر و قیمت با هیچ ثروتی قابل تعویض نیست . پس تعجبی ندارد اگر وحشت داشته باشید که این محبوب بیهمتا را از دست دهید، چون از دست دادن او به معنای فقدان تمام این خوشیها و خرمیهاست . اما بیایید به قضیه به شکل دیگری نگاه کنید . هر فرد برای موفقیت در عشق باید تلاش کرده و زندگی خود را مقبولتر کند؛ مثل پسری بدون تحصیلات که عاشق یک دختر از خانواده تحصیلکرده میشود، باید به سوی پیشرفت و ترقی برود تا بتواند برای آن دختر و خانوادهاش قابل قبول شود. حتی اگر در نهایت این رابطه عاطفی به وصال نینجامد، پیشرفتهایی که کسب کرده برای خودش باقی میماند. اگر از شکست عشقی میترسید، برای موفقیت در آن تلاش کنید؛ اما این را همواره به خاطر داشته باشید که با پایان یک قصه عشقی، دنیا هرگز به پایان نرسیده و سهم و قسمتتان در جهان محفوظ است. به مسیر درست زندگیتان ادامه دهید و عشق را بطلبید.
منبع:سلامت نیوز
طلاق پیامدهایی در ابعاد فرهنگی ، خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی را به همراه خواهد داشت
در اینکه طلاق پدیده شومی است که این روزها گریبان جامعه را گرفته است حرفی نیست ولی در بعضی مواقع این امر اجتناب ناپذیر است و این نشان از حکمت دین اسلام دارد که با اینکه طلاق را مذموم می دارد ولی آن را ممنوع نمی سازد. برخلاف برخی از ادیان که طلاق در آن حرام است و زوجی که هیچ سازشی با یکدیگر ندارند باید بسوزند و بسازند و یا اینکه به راههایی کشیده شوند که به هیچ وجه قابل قبول نیست. حال اگر هر دوی زوجین به این نتیجه رسیده باشند که طلاق به نفع آنهاست و راضی به جدایی باشند نمی توان از پیامدهایی که هر کدام از آنها را درگیر خواهد کرد به راحتی گذشت . غالباً طلاق پیامدهایی در ابعاد فرهنگی ، خانوادگی ، اجتماعی ، اقتصادی را به همراه خواهد داشت که در این میان سهم زنان از این پیامدها و ناخوشی ها بیشتر خواهد بود.
پیامدهای طلاق برای زنان
زنان پس از طلاق در معرض فشارهای روحی و روانی قرار میگیرند ، زنی که با هزار امید و آرزو پا در خانه مردی می گذارد هیچ گاه تصور پاشیده شدن کانون زندگیش را ندارد ولی زمانی که با این مسئله مواجه می شود یأس و ناامیدی است که با اینگونه زنان همراه خواهد شد و در بعضی از موارد آنها را تا مرز افسردگی نیز خواهد کشاند. اضطراب و نگرانی از بازگشت به منزل پدری ، نوع برخورد اطرافیان ، ترس از سرزنش شدن در مورد عدم توانایی اداره زندگی ، و در بعضی مواقع عذاب وجدان و پشیمانی مشکلات روحی دیگری است که زنان مطلقه را با خود درگیر می سازد.
اگر زنی که طلاق گرفته است دارای فرزند باشد مشکلات بیشتری در انتظار اوست به دلیل اینکه حق حضانت زنان بر کودکان با توجه به قانون مدنی تا هفت سالگی می باشد . جدایی از فرزند نیز از مشکلات است که به شدت زنان را رنج خواهد داد و از سوی دیگر این مورد تبدیل به حربه ای شده است برای برخی از مردان سود جو که با دادن حق حضانت به زنان در قبال گذشتن از حقوق مالی خویش آنها را از حقوق حقه خویش محروم می کنند و برخی دیگر از کودکان به عنوان ابزاری برای انتقام ازهمسران سابق خود استفاده می کنند و آنها را از دیدار کودکان خود محروم می سازند.
پیامدهای اجتماعی مسئله بعدی زنان مطلقه است . عدم پذیرش فرزندان زنان مطلقه در ازدواج های بعدی ، ترس از ازدواج با اینگونه از زنان با تصور داشتن مشکلات شخصیتی و وقوع طلاق مجدد ، انتخاب به عنوان همسر دوم و صیغه ای ، در امان نبودن از طعنه ها و کنجکاوی های اطرافیان ، سرخوردگی اجتماعی و بسیاری دیگر از این دست امور که زنان مطلقه را با چالشی سخت رو به رو خواهد کرد.
اگر زنی که مطلقه شده است به هر دلیلی نتواند به خانه پدری بازگردد و از حمایت آنها بهره مند شود باید با مشکلات اقتصادی نیز دست و پنجه نرم کند ، زنانی که دارای درآمد و سرمایه مالی نیستند بعد از طلاق اگر از جانب فرد دیگری حمایت نشوند برای تأمین مسکن و مایحتاج زندگی خود نیز دچار مشکلاتی خواهند شد و اگر حضانت فرزندان را هم بر عهده گرفته باشند اوضاع به مراتب سختتر خواهدبود. و متاسفانه در بعضی از موارد دیده شده است که این زنان برای تأمین نیازهای اقتصادی خود به سمت فعالیت های بزهکارانه کشیده شده اند.
طلاق برای کودکان و زنان پیامدهای ناگواری را به همراه دارد
پیامدهای طلاق برای مردان
طلاق برای کودکان و زنان پیامدهای ناگواری را به همراه دارد ولی نباید فراموش کرد که این مسئله عواقب ناگوار و آسیبهایی را نیز برای مردان به وجود خواهد آورد. مردان نیز با مشکلات روحی و روانی نظیر افسردگی یأس ، ناامیدی ، کاهش اعتماد به نفس بعد از طلاق مواجه می شوند مردان همانند زنان در این دوران مستعد ابتلاء به افسردگی هستند.
مردان به دلیل تفاوت در مکانیزم های دفاعییشان با زنان و بسته به شخصیتی که دارند ممکن است بعد از طلاق دچار مشکلاتی نظیر ناراحتی های قلبی و عروقی ، بیماریهای ریوی و گوارشی و ریزش موی سر شوند. نکته دیگری که وجود دارد این است که مردان به دلیل داشتن مشغله های بیرون از منزل به راحتی توانایی اداره خانه و زندگی خود و نگهداری و تربیت فرزندان را ندارند و این مسئله آنها را در تنگنایی شدید قرار خواهد کرد.
در مورد آسیبهای اجتماعی مردان بعد از طلاق ( با اینکه نسبت به زنان با آسیب های کمتری مواجه اند.) می توان گفت مردان هم از این آسیب ها در امان نیستند . افزایش بزهکاری در مردان مطلقه ، اختلالات و انحرافات جنسی ، تمایل به زندگی مجردی و .. از جمله آسیبهایی است که این مردان را تهدید می کند.
در مورد آسیبهای اقتصادی باید گفت مردان با کابوسی به عنوان مهریه های سنگین مواجه هستند ، مهریه هایی که در هنگام تعیین آن با خیال چه کسی داده و چه کسی گرفته آن را پذیرفته اند و حال به دلیل وقوع طلاق مجبور به پرداخت آن هستند مهریه های نجومی که یا باید به خاطر آن بهترین سالهای زندگی را به دلیل عدم توان پرداخت در پشت میله های زندان بگذرانند و یا با پرداخت قسمتی آز آن و یا تمام آن کل سرمایه زندگی خود را از دست بدهند. طلاق با این که در بعضی مواقع راه گشاست ولی به نظر می رسد مانند طوفانی عمل می کند که کسی از آسیبهای آن در امان نیست .
اختلال هذیانی اختلالی روانپزشکی است که علامت غالب آن هذیان است
اختلال هذیانی، اختلالی روانپزشکی است که در نوع حسادت آن فرد مبتلا همسر خود را به بیوفایی و خیانت متهم و دائم تلفن و رفت و آمدهای او را چک میکند. توصیه میشود با چنین فردی لجبازی نشود تا باور هذیانیاش قویتر نشود.
یداللهی، روانپزشک ، با بیان اینکه اختلال هذیانی اختلالی روانپزشکی است که علامت غالب آن هذیان است، اظهار داشت: اختلال هذیانی انواع مختلفی دارد که یکی از آنها حسادت است.
به گفته وی در اختلال هذیانی فرد بدون اینکه دلیل قاطعی برای بیتعهدی یا خیانت همسر خود داشته باشد او را خائن میداند.
وی افزود: فرد مبتلا همسر خود را به خیانت و بیوفایی متهم میکند و در برخی موردها مبتلایان به مهار فیزیکی همسر خود و حبس او در خانه میپردازند.
این روانپزشک ادامه داد: مبتلایان به اختلال هذیانی نوع حسادت معمولاً همسر خود را مدام بررسی میکنند و اگر تلفن همراه او در دسترس نباشد یا بدون هماهنگی جایی رفته باشد به شدت نگران میشوند و به این موضوع فکر میکنند که او به آنها خیانت میکند.
وی افزود: برخی مبتلایان با این عنوان که من به تو اعتماد دارم اما جامعه ناامن است همسر خود را از حضور در محافل و فعالیتهای اجتماعی منع میکنند و اجازه نمیدهند از خانه خارج شود. این در حالی است که فرد قبل از ازدواج با شخصی که به اختلال هذیانی مبتلا است زندگی خودش را داشته و جامعه نیز آن قدر خطرناک نیست که فرد برای تردد در محافل عمومی امنیت نداشته باشد.
یداللهی با ذکر مثالهایی که مبین علایم مبتلایان به اختلال هذیانی است اظهار داشت: فردی که به اختلال هذیانی مبتلا است اگر از جلوی خانه خود بگذرد و کاغذی حاوی شماره تلفن ببیند او را به همسر خود نسبت میدهد و چنین میپندارد که او خائن است.
وی افزود: برخی مبتلایان نیز تلفن خانه را قطع میکنند، موبایل را با خود میبرند و همسر خود را مهار فیزیکی میکنند هرچند که اختلال هذیانی از نوع حسادت در زنان نیز شایع است اما مهار فیزیکی بیشتر از سوی مردان صورت میگیرد.
این روانپزشک گفت: مبتلایان به اختلال هذیانی معمولاً معتقد نیستند که مشکلی دارند بنابراین به پزشک مراجعه نمیکنند و اگر ناچار به مراجعه شوند برای پرخاشگری یا اضطراب ناشی از این اختلال است.
وی افزود: همچنین مبتلایان با توضیح و منطق، دست از اعتقاد خود نمیکشند بنابراین درمان دارویی برای آنها لازم است. در کنار درمان دارویی توصیه میشود همسر فرد مبتلا به این اختلال اجازه دهد تا همسرش برای مدتی مشخص و کوتاه رفت و آمد و تماسهای او را به طور منطقی بررسی کند.
وی خاطر نشان کرد: نکته مهم این است که نباید با فرد مبتلا لجبازی کرد زیرا لجبازی وضعیت را بدتر و برای او مستنداتی ایجاد میکند همچنین موجب قویتر شدن باورهای هذیانی میشود.
منبع:سلامت نیوز
تنها برخی از افرادی که دست به خشونت میزنند، دچار اختلالات روانی هستند
خشونتگرها چه شخصیتی دارند و چه کسانی حاضر نمیشوند از یک رابطه خشونت بار بیرون بیایند؟
چهار سال است که از همسرش جدا شده اما پشیمان است. دلیل طلاقش فحاشی و کتکزدنهای شوهرش بوده اما حالا که تنها شده، میگوید کاش حتی به قیمت کبودیهای روی بدنم، در خانه شوهرم میماندم. اینکه سرنوشت یک زن پس از طلاق به کجا میرسد که هر روز دشنام شنیدن و آسیب دیدن را بر به دست آوردن آزادیاش ارجح میداند، موضوع این مطلب نیست اما در ادامه، با کمک هرایر دانلیان، روانشناس و زوج درمانگر، به شما میگوییم کسانی که با همسرشان رفتاری خشونتگرانه دارند چه کسانی هستند و آنهایی که ترجیح میدهند جسم و روانشان در رابطه زن و شوهری آسیب ببیند اما مهر طلاق به شناسنامهشان وارد نشود، چه ویژگیهایی دارند.
بیمار روانی است؟
تنها برخی از افرادی که دست به خشونت میزنند، دچار اختلالات روانی هستند. گرچه برخی از افرادی که دست به خشونت خانگی میزنند دچار اختلال شخصیت هستند، اما همیشه بیماران روانی نیستند که مرتکب این رفتارها میشوند.
در صورتی که فرد مقابل شما به اختلال شخصیت دچار باشد، میتوانید پیش از اینکه پای خشونت به رابطهتان باز شود، با تشخیص برخی رفتارهای شدید و کاملا مشخص از بیماری او باخبر شوید. این افراد دارای افکاری ناسالم هستند و البته از نظر خودشان رفتارهایشان کاملا طبیعی و سالم است. آنها ناگهان خشمگین میشوند، از کوره در میروند، در کنترل رفتارهایشان ناتوان هستند و گاهی دچار سوءمصرف مواد مخدر هم میشوند که باعث تشدید رفتارهای نادرستشان میشود.
چهار ستون روانش سالم است؟
تنها مبتلایان اختلال شخصیت نیستند که دست به خشونت خانگی میزنند. گاهی فرد دچار این اختلال نشده اما رگههایی از آن را در رفتارها و شخصیتش میتوان دید. فردی که همه علائم این اختلال را ندارد اما رگههایش را در رفتارهای خود نشان میدهد، تکانهای است. یعنی نمیتواند هیجانهایش را کنترل کند و به این هیجانات اجازه میدهد که ناگهان به عمل تبدیل شوند.
خشم آنها میتواند به آزار جسمی هم تبدیل شود و نشان دادن رفتار انفجاری هم میتواند یکی دیگر از ویژگیهای این افراد باشد. این افراد گرچه بهطور کامل علائم اختلال شخصیت را ندارند، اما میتوانند بهشدت آسیبزننده باشند و خشمشان به سادگی به رفتار تبدیل شود. البته اگر آنها را در شرایط و محیطی دیگر ببینید، ممکن است از این واقعیت بیخبر بمانید، چراکه این افراد در مواقع دیگر میتوانند بسیار آرام و راحت به نظربرسند.
ظاهری مودب و باوقار دارد؟
برای تشخیص اینکه آیا فرد در آینده رفتارهای خشونتآمیز در محیط خانه از خود نشان دهد یا نه، نمیتوانید رفتارهای اجتماعی او را مبنای قضاوت قرار دهید. شما به محیطی نیاز دارید که فرد معمولا در آن به چنین رفتارهایی دست میزند و واقعیت تلخ این است که در بسیاری موارد، شکلگیری رابطه زن و شوهری است که به او بستری برای نشان دادن این رفتارها میدهد.
گذشته از این، در اغلب موارد حتی خود فرد هم نمیداند که قرار است در آینده به یک خشونتگر تبدیل شود. برای مثال همسرش را کتک بزند و اگر پیش از این چنین رابطهای را تجربه نکرده باشد، احتمالا از داشتن چنین قابلیتی، بیخبر خواهد بود. در بسیاری موارد دشواری تشخیص این آدمها بیشتر از آنچه تاکنون گفتیم، است چراکه آنها ممکن است با روی آوردن به یک مکانیسم دفاعی، در مواقع دیگر رفتاری کاملا متضاد از خود نشان دهند و کاملا آرام و مبادی آداب باشند.
زود از کوره در میرود؟
آدمهایی که کمی تند مزاج هستند، پتانسیل تبدیل شدن به یک خشونتگر را دارند اما همیشه به چنین فردی تبدیل نمیشوند اما اگر فردی که اهل خشونت است، به شکل مرضی این رفتار را ابراز کند، خشونتگری او تنهامحدود به چهاردیواری خانه نمیشود؛ چنین فردی ممکن است هر کسی را مورد ضرب و شتم قرار دهد و مشکلش آنقدر واضح است که به راحتی میتوان آن را تشخیص داد. اما همانطور که گفتیم، همه خشونتگرها بیمار نیستند و در بسیاری مواقع، در مقابل کسی دست به خشونت میزنند، آزار جسمی میرسانند، فحاشی میکنند و او را در معرض آزار روانی قرار میدهند که اجازه این کار را به آنها میدهد.
خشونت خانگی تنها کتک زدن نیست
قربانیان چه کسانی هستند؟
خشونت خانگی تنها کتک زدن نیست؛ ما در ادامه به شما میگوییم که چه کسانی در یک رابطه پر از خشونت قرار میگیرند؟
اعتماد به نفسشان پایین است
کسانی که به فرد خشونتگر اجازه نشان دادن چنین رفتارهایی را میدهند، اغلب اعتماد به نفس پایینی دارند. این افراد قدرت بیان خواستههایشان را ندارند و نمیتوانند در مقابل آنچه که از نظرشان نادرست یا حتی ظالمانه است، ایستادگی کنند.
میترسند
ترس از آینده باعث میشود قربانیان در رابطهای ناسالم بمانند. ازدواج به دلیل ترس از ماندن در خانه پدر، ترس از تنها ماندن، ترس از مسخره شدن به خاطر تجرد در سن بالا و. . . قطعا تبعات خوشایندی نخواهد داشت.
بهخاطر ترس به خانه بخت رفتهاند
افرادی که از سر ترس ازدواج میکنند، حتی اگر خودشان هم ندانند این پیام را به فرد مقابلشان هم منتقل میکنند. همسر آنها فکر میکند «هرکاری بکنم او میماند» و به همین دلیل تلاشی برای هدایت رابطه به مسیری سالم نمیکند. همه ما از لحظهای که با هم آشنا میشویم به شکل خودآگاه و ناخودآگاه همدیگر را چک میکنیم و با جملههایی که میگوییم و رفتارهایی که انجام میدهیم، خود را به دیگری معرفی میکنیم و حتی به بخش گستردهای از رفتار او هم شکل میدهیم.
آدمی که ناخودآگاه این باور را منتقل میکند که من از تنهایی میترسم و از اینکه تو از رابطه بیرون بروی میترسم، به فرد مقابلش این پیام را میدهد که حتی اگر قربانی خشونت شوم هم چارهای جز ماندن در این رابطه ندارم. مثال سادهاش خانمی است که میگفت: «به خواستگارم گفتم که من از پدرم خیلی میترسم و نباید بعد از ساعت 10 به خانه ما زنگ بزنی.» آقای خواستگار بعد از این ساعت به او زنگ زده بود و خانم میگفت: «من 45 دقیقه با او صحبت کردم که چرا 10 به بعد زنگ زدی.» همین اتفاق ساده چه پیامی را به مردی که در این رابطهاست میدهد؟ درواقع به او میگوید که من از تو بیشتر از پدرم میترسم و به سادگی زمینه قرار گرفتن در رابطهای یکطرفه و حتی خشونتآمیز را فراهم میکند.
حواسشان به خطقرمزها نیست
هر فرد خط قرمزهایی برای خودش دارد و وقتی طرف مقابل آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را زیر پا بگذارد، به او واکنش نشان میدهد. این واکنش میتواند کلامی یا غیرکلامی باشد و باعث شود در آینده این خطوط قرمز به رسمیت شناخته شده یا شکسته شوند. وقتی فرد به شکسته شدن این مرزها واکنش نشان میدهد اما فرد مقابل دوباره این رفتار را تکرار میکند، چه پیامی منتقل میشود؟ این پیام که «هرکاری میخواهی بکن؛ من خیلی ناراحت میشوم اما در رابطه میمانم».
جای بهتری برای رفتن ندارند
همه افرادی که مورد خشونت خانگی قرار میگیرند به بیرون آمدن از رابطه ناسالم فکر نمیکنند. در شرایطی که حمایت اجتماعی چندانی از این افراد صورت نمیگیرد، قربانی به خود میگوید اگر رنج ماندن در این رابطه را بکشم، بهتر از آن است که تنها شوم و به خیال خودش بین بد و بدتر یکی را انتخاب میکند. طلاق و زن مطلقه بودن در جامعه ما هنوز کاملاً پذیرفته شده نیست و از آنجا که هر کشوری فرهنگ خود را دارد، نمیتوان انتظار داشت فردی که بعد از طلاق آینده تلختری در انتظارش است و از حمایت اجتماعی و حتی خانوادگی برخوردار نیست، بهخاطر ترک این خشونت، به بستر خشونتبارتری وارد نشود.
نمیخواهند به ضعفشان اعتراف کنند
کتک خوردن به معنی ضعیف بودن است و خیلی سخت است که فرد اعتراف کند که «من ضعیف هستم!». بیان خشونت و صحبت کردن در مورد آن، در درجه اول یعنی قبول چنین ضعفی. به همین دلیل بسیاری از قربانیان سکوت را انتخاب میکنند و توان به اشتراک گذاشتن اندوهشان را با دیگران ندارند.
آینده روشنی برای خود نمیبینند
«طلاق بگیرم بعد چه کنم؟» این سوالی است که خیلی از قربانیان پاسخ خوشایندی برایش ندارند. اگر به خانه پدرم برگردم و آنجا هم مورد خشونت قرار بگیرم چه؟ اگر از پس تنها زندگی کردن بر نیایم چه؟ اگر دوباره با کسی ازدواج کنم که من را کتک بزند چه؟ پاسخ مبهمی که برای همه این سوالات وجود دارد، میتواند میل قربانی به ماندن در رابطه را بیشتر از ترک کردن همسر خشونتگرش کند.
منبع:مجله سیب سبز