حدود 7 میلیارد جمعیت در این کره ی خاکی زندگی می کند که خیلی از آنها باهم یک خانواده هستند، اما چند درصد آنها ، به معنای واقعی یک خانواده سالم و خوشبختند و احساس آرامش و شادی دارند و چند درصد آنها به خاطر بچه ها، حرف مردم و یا عدم توانایی در تنها زندگی کردن، همدیگر را تحمل کرده و ظاهرا یک خانواده اند؟
همانطور که می دانید، خانواده یک سکوی پرتاب است، پرتاب به سوی موفقیت و آرامش، همه ی شما حتما مزه ی یک روز آرامش واقعی را در کنار اعضای خانواده تان چشیده اید و از طرف دیگر، نا خوشی ها هم، پس متن زیر را بخوانید تا ببینید که چقدر خوشبختید؟
خوردن و خوابیدن
در خانواده های خوشبخت، افراد می کوشند که هر گاه امکان داشته باشد، با هم غذا بخورند یعنی آنان که حاضرند، صبر می کنند و کمی گرسنگی را تحمل می کنند تا عضو غایب برسد و در هنگام غذا خوردن با هم گفتگو کرده، به هم نگاه می کنند و غذا می خورند. مثلا مادر فرزندان را تشویق به صبر کردن برای رسیدن پدر می کند، سفره را می چیند و تزیین می کند و در هنگام حضور پدر خانواده، غذا را می کشد، آنها در حین غذا خوردن، در مورد وقایع روز صحبت می کنند، از غذا و هنر مادر تعریف و تمجید می کنند، در مورد برنامه های آینده خانواده و مشکلات صحبت و اظهار نظر می کنند و به طور کلی اوقات خوشی را در حین غذا خوردن دارند.
در حالی که در خانواده های غیرخوشبخت، هر کس هرگاه گرسنه شد، برای خودش غذا کشیده و منتظر شدن برای دیگری در کار نیست، اصلا بیشتر در بیرون از خانه غذا می خورند و حتا از غذای خانگی خبری نیست، افزون بر آن اگر تصادفی دور میز بنشینند، یا تلویزیون نگاه می کنند یا با تلفن همراه خود مشغولند! فضای خانه را سکوت، پر می کند و مادامی که با هم هستند، تماس چشمی با هم نداشته و فضای غیرصمیمی بر آن ها حاکم می شود.
ساعت خواب و بیداری در خانواده های خوشبخت همسان و همزمان و نزدیک به هم است به طوری که زن و شوهر حدوداً همزمان به رختخواب رفته و پس از کمی گفتگوی شبانه ونوازش، به خواب می روند و حدوداً همزمان نیز از خواب بر می خیزند. در صورتی که در خانواده های غیرخوشبخت با فاصله یکی دو ساعته به رختخواب رفته و با همین فاصله نیز از خواب برمی خیزند.
در خانواده های خوشبخت به آنچه که دیگری برایشان انجام داده، توجه کرده، یادآور شده سپاس گزاری کرده و قدردانی می کنند و در خانواده های غیرخوشبخت، پیوسته این پرسش مطرح است که مگر تو برای من چه کرده ای؟
چند ویژگی دیگر
1- هر یک از انسان ها دارای یک دنیای اختصاصی و شخصی مربوط به خود می باشند. در خانواده های خوشبخت، زن و مرد پیوسته می کوشند تا با دنیای اختصاصی هم آشنا گشته و راهی به سوی آن بگشایند. در صورتی که در خانواده های غیرخوشبخت، نسبت به نزدیک شدن به دنیای اختصاصی هم بی علاقه بوده و پیوسته از آن دور می شوند.
2- در خانواده های خوشبخت به آنچه که دیگری برایشان انجام داده، توجه کرده، یادآور شده سپاس گزاری کرده و قدردانی می کنند و در خانواده های غیرخوشبخت، پیوسته این پرسش مطرح است که مگر تو برای من چه کرده ای؟ به طوری که می توان گفت در خانواده های خوشبخت افراد پیوسته از یکدیگر شاکر و سپاس گزارند و در خانواده های غیرخوشبخت ناراضی و طلب کار و این مطلب در آن جا زیاد شنیده می شود، «تو هیچ کاری تا حالا برای من نکرده ای»، یا «تو فقط به فکر خودت بوده ای».
3- در خانواده های خوشبخت، پاسخ به درخواست ها معمولاً؛ حتماً، چشم، خوب، یا کوششم را خواهم کرد یا هر کاری از دستم بر آید، و تو از طرف من مطمئن باش می باشد ولی پاسخ در خانواده های غیرخوشبخت معمولاً نه، نمی دانم، از من ساخته نیست، حالا ببینم، فکر نمی کنم که بتوانم و از من بر نمی آید یا اگر توانستم، خواهد بود.
4- در خانواده های خوشبخت «ما» به عنوان مالکیت جمعی، حتی در زمینه بدهکاری و گرفتاری ها به کار می رود مانند خانه ما، ماشین ما، بدهی ما، دوستان ما، دردسرهای ما، بچه های ما و در خانواده های غیرخوشبخت بیشتر واژه های «من» در زمینه های گوناگون به کار گرفته می شود. همچون ماشین من، خانه من، حساب من، بچه من.
ان شا الله که شما جزو خانواده های خوشبخت باشید.
نه شما دیوانه اید و نه همسرتان، فقط برای این که حالتان بهتر شود، به کمک کسی نیاز دارید که بتواند روحتان را درک کند.
خوب شاید زیاد هم قابل سرزنش نباشد، زنی که شکاک است، خانمی که توهم خیانت از جانب همسر و تنها شدن دارد، زنی که احساس بازنده شدن می کند، این یک بیماری است، یک بیماری که به روح و روان مربوط می شود و البته رویداد های اجتماعی هم به آن دامن می زند و آتش آن را شعله ور تر می سازد، درست مثل آدمی که سرما خورده و در معرض هوای آلوده و سرد قرار می گیرد، در معرض سریال هایی که اصلا برای نابود کردن کانون خانواده و زندگی ایرانی ساخته و طراحی شده، و خیانت در آن مثل غذا خوردن، عادی به نظر می رسد.
باید مداوا شود، باید به یک متخصص مراجعه شود و تحت نظر او، به درمان این خانم کمک شود، باید همراهی اش کرد، چگونه است که شما برای همسرتان که سرما خورده، آب پرتقال می گیرید، شلغم می پزید و برایش سوپ مهیا می کنید، برای مداوای یک زن شکاک هم باید همراهش باشید، نه این که با بی توجهی و یا ادامه دادن روال عادی زندگیتان، به بیماری او دامن زده و نهایتا برای جدایی، اقدام کنید!
مراجعه به یک روانشناس خبره
نه شما دیوانه اید و نه همسرتان، فقط برای این که حالتان بهتر شود، به کمک کسی نیاز دارید که بتواند روحتان را درک کند. کسی که روح و روان انسان ها را می شناسد و تاکنون مشکلات زیادی از زوج های جوان را حل کرده، به او مراجعه کنید و نه از حرف این و آن بترسید و نه از هزینه ها، اصلا قرار نیست که گزارش کارهایتان را به همه ی فامیل و دوست و آشنا بدهید و لزومی ندارد که کسی بداند که شما الان کجایید.
هزینه پزشک هم که مثل هزاران خرج زندگی که شاید لزومی نداشته باشد، مثل هزینه آرایشگاه و یا خرید لباس و وسیله ای که احتیاجی به آن ندارید، می توانید از آنها بزنید و در عوض عمر زندگی مشترکتان را طولانی و با آرامش کنید.
شفاف سازی
شاید قدم اول برای مداوای یک زن شکاک، شفاف سازی در حد آب و آیینه است، نگذارید در رفتارتان حتی یک نقطه مبهم حضور داشته باشد، هر چه او خواست، بدهید، مثلا همسرتان در محل کارتان حضور یابد و یا تلفن همراهتان را کلا به او بسپارید و یا تا اطلاع ثانوی از رفت و آمد با کسانی که همسرتان خوش ندارد، بپرهیزید، ممکن است ابتدا کمی سخت به نظر برسد و یا تصور کنید که مضحکه دیگران بشوید، اما از سختی نهراسید که بعد از آن آسایش است و از طرف دیگر، اطرافیانی که شاید شما را مسخره کنند، آیا در هنگام تنهایی های پس از طلاق هم، همراهیتان می کنند؟ آیا بار دشوار جدایی و طلاق شما را به دوش خواهند کشید؟ پس لطفا در این یک مورد هم که شده، دیگران و حرف هایشان را به کناری نهید و به فکر احیای زندگی مشترکتان باشید.
از بین بردن عامل فساد
در دورانی که تحت نظر پزشک، به مداوای همسرتان مشغولید، سعی کنید مواردی که به شکاک بودن او دامن می زند را از اطرافش دور کنید، مثلا با دوستان و اطرافیانی که خیانت کرده اند و یا به آنها خیانت شده است، کمتر رفت و آمد کنید و آرام آرام آنها را از لیست دوستان حذف کنید، چون با دیدن آنها داغ دل همسرتان تازه شده و تمام تلاش های شما و پزشک، نقش بر آب می شود و یا سریال ها و فیلم هایی که خیانت دارد را نبینید، در عوض تا می توانید با دوستانی رفت و آمد کنید که زندگی موفق و شادی دارند و یا فیلم ها و سریال هایی ببینید که زن و شوهر داستان، تا پای مرگ هم به هم وفادارند.
ابراز احساسات
همانطور که وقتی خانمتان سرما خورده، شما مهربانتر می شوید و به او بهتر توجه دارید، در این دوران که شاید هم زمانی طول بکشد، شما باید مهربانتر شوید، از خرید کادو و گل گرفته تا تهیه شام و تعریف از زیبایی و اخلاق او و مهمتر این که احساسات خود را بر زبان آورید، این که از زندگی با او خرسندید و او را با دنیا عوض نمی کنید و فلان اخلاقو یا هنر او را خیلی دوست دارید و ...
در پایان باید گفت که حفظ کانون مقدس خانواده به مراتب پسندیده تر و آسانتر از دوران تاریک و دشوار جدایی است، پس تا می توانید زندگیتان را حفظ کنید و خود را از چاله به چاه نیندازید.
دقیقا از لحظهای که فهمیدیم همسرمان نمیتواند بچهدار شود، باید چه رفتاری داشته باشیم و چگونه به لحاظ روحی و روانی خودمان را آماده چنین شرایطی کنیم؟
بچه است دیگر؛ میگویند پایش به خانه که باز شود عطر و بوی زندگی تغییر میکند. برای همین همه ما وقتی ازدواج میکنیم بخش عمدهای از رویاهایمان را برای بچهدار شدن کنار میگذاریم اما هستند زوجهایی که به دلایل گوناگون از نعمت بچهدارشدن محروم میشوند و نمیتوانند صاحب فرزند شوند.
متأسفانه در زندگی زناشویی از وقوع بعضی مشکلات گریزی نیست ولی مهمترین نکته این است که فراموش نکنیم چگونه میتوانیم برای کنارآمدن با مشکلی که هیچ مقصری ندارد، راهحل مناسب بیابیم. دکتر ابوطالبی، مشاور خانواده توضیح میدهد که دقیقا از لحظهای که فهمیدیم همسرمان نمیتواند بچهدار شود چه رفتاری داشته باشیم و چگونه به لحاظ روحی و روانی خودمان را آماده چنین شرایطی کنیم.
اگر زن ناتوان باشد چه کنیم؟
این مشکل در مورد زنان کمی متفاوت است. آنها اغلب زودتر ناتوانی خود را میپذیرند و سعی میکنند بهگونهای با آن کنار بیایند و معمولا به همسر خود حق انتخاب میدهند تا خودش تصمیم بگیرد چه راهی را انتخاب کند. البته در این هنگام مردان نیز نباید همسرانشان را تنها بگذارند و باید به آنها ثابت کنند که مایل نیستند آنها را ترک کنند و به آنها اطمینان بدهند که میتوانند مشکل موجود را درک کنند و راهحل مناسبی برای آن بیابند.
چه بگوییم؟
چهکسی است که نداند زنها همیشه کسی را در زندگیشان ستایش میکنند که مطمئن باشند مثل کوه پشت سرشان ایستاده است. اگر مرد چنین نقشی را در زندگی زناشوییاش بر عهده بگیرد مطمئنا زنها قوت قلب بیشتری پیدا خواهند کرد. در مشکلاتی در این سطح، زنها معمولا میترسند که همسرشان در مقابل حرف افراد دیگر یا علاقه بیاندازه به بچهدار شدن کم بیاورد، بنابراین مرد وظیفه دارد با گفتن جملاتی تسکیندهنده مانند اینکه «عزیزم ما همه تلاشمان را میکنیم تا با روشهای درمانی مشکلمان را حل کنیم» یا اینکه« هر چه بشود من کنارت هستم.» و یا حتی اینکه «زندگی ما از این لحظه به بعد هیچ تفاوتی با گذشته نخواهد داشت.» همسرش را برای تداوم زندگی زناشویی تشویق کند.
وقتی فهمیدیم نمیتوانیم صاحب فرزند شویم چه کنیم؟
انسانها در ارتباطات موفق معمولا براساس دلبستگی معقول و متعهدانه و نه چسبندگی عاطفی (که نوعی اختلال محسوب میشود) جذب یکدیگر میشوند و بدینترتیب میتوانند در کنار هم به آرامش بیشتری برسند و در سایه ازدواج است که دلبستگی واقعی و پیوند سالم شکل میگیرد و به انسان آرامش و امنیت میبخشد اما گاهی بر اثر بود و نبود بعضی محرکها این امنیت و آرامش با نوساناتی مواجه میشود. در اینجا اگر عشق واقعی بر پایه تعهد و وفاداری باشد، حتی حذف بعضی عوامل مهم دوام و بقای ازدواج هم نمیتواند خللی در آن بهوجود بیاورد؛ در واقع یکی از عوامل تقویتکننده دلبستگی در ازدواج، داشتن فرزند است اما اگر به دلایلی هم این امر نتواند محقق شود چون اصل و اساس زندگی بر بنای عشق صمیمی است، باز هم ازدواج دوام و بقا خواهد یافت و نمیتواند از شدت و علاقه دوطرف به یکدیگر چیزی کم کند؛ یعنی اگر افراد براساس اصول صحیح و از روی تعهد با یکدیگر ازدواج کرده باشند، بروز مشکلات نمیتواند هیچگونه خللی در زندگی آنها بهوجود بیاورد. به همین دلیل همه ما باید بدانیم که وجود فرزند میتواند برای تحکیم زندگی مشترک مؤثر باشد؛ اما شرط کافی نیست زیرا چه بسیاری از خانوادهها با داشتن فرزند هم نمیتوانند در کنار هم آرامش داشته باشند و پیوسته در اندیشه جدایی و طلاق هستند. رابطه دلبستگی صحیح نیرویی در دوطرف بهوجود میآورد تا امیدوارانه در کنار هم زندگی کنند، با مشکلات کنار بیایند و عوامل ناراحتی و ناامیدی ازجمله نداشتن فرزند را نادیده بگیرند زیرا اگر 2نفر میتوانند در کنار یکدیگر به خوبی زندگی کنند نباید بهخاطر فرزندی که هنوز وجود ندارد ارتباط خود را که از سالها قبل وجود داشته نادیده بگیرند؛ یعنی چیزی را که نیست فدای چیزی که هست و وجود دارد بکنند. یکی از کارشناسان سرشناس حوزه ازدواج و خانواده در این خصوص عقیده دارد که هیچگاه نباید براساس رابطههای بیمنطق عشقی با یکدیگر ازدواج کنید زیرا زهرآگینترین نوع ازدواج است. اما هنگامی که عشق معنا پیدا میکند با هر مشکلی ازهم نمیپاشد. نداشتن فرزند در میان زوجهایی که در زندگی آنها تعهد و عشق پایدار حکمفرماست، نمیتواند از عوامل مهم شکست باشد؛ یعنی اگر انتخاب براساس منطق و نه هیجانات زود گذر باشد، هنگام بروز ناملایمات و مثلا نداشتن توانایی باروری مشکل جدی پیش نمیآید.
چه بگوییم؟
«تمام راه به این فکر میکند که چطور میتواند به همسرش بگوید، چه بگوید و اگر بگوید چه خواهد شنید. از زمانی که فهمیده نمیتواند بچهدار شود، هزار و یک فکر به ذهنش خطور کرده؛ نکند مرا بگذارد و برود، شاید بهنظرش آدم ناتوانی برسم، شاید هم دیگر نتواند مرا دوست داشته باشد، ترکم کند و...». معمولا فردی که متوجه میشود نمیتواند صاحب فرزند شود ابتدا دچار یأس و ناامیدی میشود. گاهی هم حس ناتوانی تمام بدنش را فرا میگیرد و احساس میکند نمیتواند موضوع را با کسی در میان بگذارد. از ترس اینکه همسرش یا دیگران به او چه میگویند و چگونه با او برخورد میکنند، گاهی ترجیح میدهد مدتها این غم را در سینهاش نگه دارد ولی عاقبت باید بتواند شجاعانه موضوع را مطرح کند. در این هنگام بهترین کار این است که مشکل را صادقانه به همسرمان بگوییم و به او حق بدهیم و او را آزاد بگذاریم که بهترین انتخاب را داشته باشد. این کار باعث میشود طرف مقابل بیشتر احساس همدردی بکند و تمام تلاش خود را برای حل مشکل بهکار ببندد. بهترین کار این است که با شنیدن خبر بچهدار نشدن همسرمان صمیمانه به او بگوییم: «این مشکلی است که برای هر دوی ما پیش آمده. ما هر دو میتوانیم به کمک هم از پس این مشکل بر آییم. ما تمام تلاشمان را میکنیم و اجازه نمیدهیم هیچکس بتواند خللی در رابطه ما بهوجود بیاورد. در نهایت اگر تمام راهها را امتحان کردیم و نتوانستیم به نتیجه برسیم، میتوانیم کودکی را به فرزندی بپذیریم. مهم این است که ما یکدیگر را داریم. اگر بتوانیم حساسیتمان را نسبت به این موضوع کمتر کنیم، به نتیجه بهتری هم خواهیم رسید.»
اگر مرد ناتوان باشد چه کنیم؟
معمولا واکنش زنان و مردان در مورد ناتوانی از بچهدار شدن متفاوت است. مردان اغلب مقاومت بالایی برای پذیرفتن ناتوانی خود از صاحب فرزند شدن دارند ولی معمولا خیلی زود احساس اضطراب، ناتوانی و افسردگی میکنند، در لاک خود فرو میروند و دوست ندارند درباره مشکلشان با کسی صحبت کنند و یا کلنجار بروند. مردها همچنین دربرابر راههای درمانی برای حل مشکلشان تا حدودی مقاومت میکنند. در این هنگام زنان میتوانند همراهیشان کنند، تنهایشان نگذارند و به آنها خاطرنشان کنند که آنقدر برایشان عزیز هستند و اگر هم نتوانند بچهدار شوند در کنارشان میمانند.
چه بگوییم؟
زنان در این هنگام میتوانند به همسرانشان بگویند:«مهم نیست که نمیتوانیم بچهدار شویم. هیچ تقصیری به گردن تو نیست و خودت را سرزنش نکن. ما میتوانیم از جنبههای دیگر زندگی خود لذت ببریم. بیشتر برای همدیگر وقت بگذاریم، به سفر برویم و در کنار هم اوقات خوشی داشته باشیم؛ درست مانند زمانی که تازه با یکدیگر آشنا شده بودیم. «علت تصمیم من برای زندگی کردن با تو تنها بچهدار شدن نبود. اخلاق، معرفت، منش و رفتار و شخصیت تو بیش از هر چیز برای من مهم است»؛ یعنی به نوعی میتوان تواناییها و داشتههای فرد را برجسته و پررنگ و به او خاطرنشان کرد که تنها نخواهد ماند. در واقع باید زاویه دید خود را به جای تمرکز بر ناتوانیهای فرد مقابل بر تواناییهای او معطوف ساخت. فراموش نکنیم اگر نتوانیم خلأهای وجودی فرد ناتوان را پر کنیم و دائم ضعف او را به رویش بیاوریم، باعث کوتاه شدن هر چه بیشتر رابطه خود خواهیم شد.
اگر اطرافیان دخالت کردند چه کنیم؟
هنگامی که مشکلی مانند بچهدارشدن برای زوجی بهوجود میآید، علاوه بر تحمل بار مشکل خودشان، یکی از دغدغههای مهم آنها چگونگی برخورد اطرافیان با آنهاست؛ «حالا باید چگونه به خانواده خود یا همسرم بگویم که نمیتوانیم بچهدار شویم. آنها در مورد من چه فکر میکنند. حتما میگویند فرد ناتوانی هستم و...». این بیشترین ترسی است که زوجین از مطرح کردن آن با آشنایان دارند و البته حق هم دارند که چنین اضطرابی را تحمل کنند.
چه بگوییم؟
بهترین کار این است که اطرافیان و بهویژه والدین اجازه بدهند زوجها خودشان در مورد بچهدار شدنشان یا ماندن و نماندن در کنار همسرشان یا هر راه دیگری مانند فرزندخواندگی تصمیم بگیرند چون زوجها با وجود این مشکل، خودشان آنقدر مضطرب و نگران هستند که درست نیست هیچگونه فشار و تحمیل نظر دیگری از بیرون بر آنها وارد شود. بهتر است اجازه بدهیم خودشان تصمیم بگیرند. البته میتوانیم آنها را تنها نگذاریم و طوری رفتار کنیم تا بدانند همیشه در کنارشان هستیم و از هیچ کمکی به آنها دریغ نمیکنیم ولی اصراری هم بر تحمیل نظر خود به آنها نداریم. باید توجه داشته باشید که درگیر شدن اضطرابهای ناشی از ناتوانی از صاحب فرزند شدن میتواند زمینه بروز مشکلات روحی را در فرد بهوجود بیاورد؛ بنابراین باید آن را جدی گرفت و از هیچ کمکی در این خصوص به فرد ناتوان دریغ نکرد.