اینکه چرا کودکان میترسند مورد توجه بسیاری از صاحبنظران رشد کودک و روانشناسان بوده است. برخی از محققان عوامل زیستی را به عنوان علت برخی از ترسها عنوان کردهاند و برخی دیگر عوامل روان شناختی، عوامل خانوادگی و سایر عوامل را مطرح کردهاند. در برخی اوقات ترسی که کودک از خود نشان میدهد به یک نیاز روانی ارتباط دارد. مثلا کودکی که ترس از مدرسه را نشان میدهد ممکن است از لحاظ روانی وابستگی زیادی به پدر یا مادر خود داشته باشد و ترس او در واقع ریشه در این وابستگی او دارد.
گاهی اوقات یک تغییر در شیوه زندگی مثل تغییر محل سکونت ، جدا شدن از والدین و... به صورت ترس از تاریکی ، ترس از حیوانات و غیره خود را نشان میدهد. بنابراین میتوان گفت برخی از ترسهای مشخص و معین کودک میتواند ریشههای روانشناختی داشته باشد و مستقیما با موضوع آن ترس مرتبط نباشد. در برخی اوقات این خانواده است که مشکل ترس را در کودک بوجود میآورد. ممکن است کودک ترس از یک مساله خاصی را در محیط خانواده یاد گرفته باشد. مثلا مادری که از عنکبوت میترسد این ترس خود را به کودک منتقل میکند. این اتفاق بر اساس فرایند یادگیری صورت میپذیرد. بطوری که والدین در آموزش اکثر رفتارها به عنوان الگو و سرمشق کودک هستند.
کودکی که نیاز به احساس امنیت دارد با مشاهده رفتار و حالات والدین و خانواده خود شروع به شناسائی محیط ها و موقعیتهای امن از ناامن مینماید. و در این راستا کاملا متکی بر آنهاست. بنابراین آنچه رفتار مادر نشان میدهد برای او الگو و اساس رفتارش است. کودک با مشاهده رفتارهای مختلف میآموزد که چه چیزی ترسناک است و چه چیزی ترسناک نیست. گاهی اوقات ترس کودک ناشی از شیوه های زیستی غلط والدین است. والدینی که برای وادار کردن کودک به انجام کاری او را تهدید میکنند و یا از چیزی میترسانند. مثلا مادر به کودک خود میگوید اگر شلوغی کنی میروم و دیگر بر نمیگردم. یا برای وادار کردن به او خوردن دارو او را از آمپول میترساند. فشار روانی که به این طریق والدین به کودکان خود وارد میکنند ، میتواند به صورت ترسهای مختلف خود را بروز دهد. در کودکان ناراحتیها و اضطرابهای روانی اغلب با مواردی از قبیل ترس و... مشخص میشوند.
از جمله عوامل دیگر شرایطی است که کودک در محیط پیرامون ممکن است با آنها مواجه شود، مثل دیدن تصادف دو اتومبیل و دزد و... همینطور است تماشای فیلمهای ترسناک و وحشت انگیز که با تاثیری که روی قدرت تخیل کودک میگذارد موجب وسعت یافتن این صحنهها و شاخ و برگ داده شدن آنها در ذهن کودک میشود و ترس و وحشت زیادی را در کودک ایجاد می کند.
در وهله اول باید به سن کودک توجه داشت. برخی از ترسها در سنین خاصی طبیعیتر هستند. بنابراین اگر چنین ترسهایی بیش از دو سال دوام داشته باشند حتما به توجه و درمان نیاز دارند. اصولا یک ترس عادی نباید چنین مدت زمانی طول بکشد و گاه بدون نیاز به مداخلات درمانی به تدریج کاهش پیدا کرده و بالاخره از بین میرود. همینطور برای تشخیص ترسهای غیر عادی باید به نوع ترس نیز توجه داشت.
هر چند گاهی اوقات کودکان از چیزی میترسند ولی این ترس چندان وحشتزا نیست و مشکل خاصی در عملکرد روزانه کودک ایجاد نمیکند و واکنش ترس در او چندان شدید و ناهنجار نیست. اما زمانیکه نوع ترس کودک غیر عادی است و نیاز به مداخلات درمانی دارد واکنش کودک به عامل ترس بسیار شدید است. کودک بسیار وحشت زده میشود و رفتارهایی از خود نشان میدهد که اغلب خارج از کنترل دیگران است.
روان شناسان برای کاهش ترسهای کودکان راههای زیادی را توصیه میکنند. آنها در وهله اول به والدین توصیه میکنند که در رفع مشکل کودک عجولانه عمل نکنند. تعجیل و شتابزدگی آنها در کاهش ترس کودک میتواند به جای درمان ، اضطراب و ترس او را افزایش دهد. این ترس معمولا بتدریج از بین میرود و لازم است والدین با خونسردی و آرامش اقدام به کاهش این ترسها نمایند. توصیه بعدی روان شناسان این است که هرگز کودکان را به خاطر ترسی که دارند تحقیر و سرزنش نکنیم. هر چند دلیل ترس از نظر ما بزرگترها کاملا غیر منطقی و نامعقول به نظر میرسد اما خود کودک چنین احساسی ندارد و نمیتواند غیر منطقی بودن ترس خود را درک کند و سرزنش به او کمکی نخواهد کرد.
حتی زمانیکه کودک تحت نظر یک متخصص یا روان شناس درمان میشود، اگر عامل اصلی ایجاد کننده ترس هنوز حضور داشته باشد چندان فایدهای نخواهد کرد. مثلا زمانیکه خود مادر از تاریکی میترسد، هر چند کودک حمایتها و درمانهایی را از روانشناس و مشاور خود دریافت میکند، اما الگویی که در خانه از رفتار مادر میپذیرد الگویی قویتر است که نتایج یک درمان ثمر بخش را از بین میبرد. بنابراین لازم است علل اساسی ترس کشف و مرتفع شوند.
بازی موقعیت مناسبی است که ترس کودک را از بین ببریم. مثلا کودکی که از آمپول میترسد، میتوانیم یک بازی خوب ترتیب بدهیم که در آن کودک آمپول زدن را تمرین کند. در مراحل دیگر میتوان از روشهای خاص رفتار سازمانی که توسط روانشناسان استفاده میشود بهره جست. با مراجعه به یک روانشناس و درمانهای رفتاری او میتوان اقدام به حل مشکل کودک نمود.
پدیده ترس هر چند که یک غریزه طبیعی است که در انسان از همان بدو تولد وجود دارد، اما هر گاه به دلیل تغییراتی که در شدت و نوع آن بوجود میآید از حالت عادی خارج میشود. این ترسها تحت عنوان ترسهای مرضی شناخته میشوند که هم کودک و هم اطرافیان او را آزار میدهند توصیههای مناسب روانشناسان و استفاده از مداخلات رفتاری در این راستا میتواند سودمند باشد.
خیلی از شما کاربران عزیز در سن نوجوانی هستید یا فرزند نوجوان دارید، با مطالعه ی این مقاله با خطرهایی که در این سن ممکن است برای یک نوجوان پیش بیاید و همچنین تغییراتی که همگانی بوده و نباید ایجاد نگرانی کند ،بیشتر آشنا می شوید.
انواع تغییراتى که با شروع دوره نوجوانى رخ مى دهد عبارت است از:
الف. تغییر در اندازه بدن: در دوران 3 تا 4 ساله بلوغ، قریب 20 ـ 30 کیلو گرم به وزن و 20 ـ 30 سانتى متر به قد نوجوان اضافه مى گردد. در این دوران به طور کلى، هم اعضاى بیرونى متحول و دست خوش تغییر مى گردد و هم اعضاى درونى.
ب. رشد صفات اولیه جنسى: اندام هاى جنسى که وظیفه تولید مثل را بر عهده دارند دراین دوره رشد مى کنند. این تغییرات بر اثر فعالیت غدد هیپوفیز، آدرنال (فوق کلیوى) و غدد جنسى به وجود مى آید.
ج. رشد صفات ثانویه جنسى: از هنگام بلوغ تفاوت هاى دختر و پسر کاملاً آشکار مى گردد و هر قدر بلوغ بیش تر پیشرفت کند این تفاوت ها بیش تر مى شود. این صفات عبارت اند از: رشد عمومى مو در بدن، تغییرات پوستى، فعالیت بیش تر غدد چربى، تغییرات صدا که به صورت صداى زیر در دختران و صداى بم در پسران ظاهر مى گردد.
به طور خلاصه مى توان گفت: نوجوان، چه بخواهد و چه نخواهد، این تغییرات در بدن او رخ مى دهد که هر کدام به نوبه خود، شخصیت او را متأثر مى کند. هرگونه برداشت غلط و اطلاع نادرست و ناقص از این تغییرات مى تواند ضربات جبران ناپذیر را بر نوجوان وارد سازد. بنابراین، والدین موظف اند کودکان خود را از وجود این گونه تغییرات آگاه کنند.
مادر باید دختر خود را از وقوع عادات ماهیانه مطّلع سازد. نباید صبر کند تا او به طور معمول، به سن عادات ماهیانه برسد و از این مرحله اطلاعات روشنى نداشته باشد.
والدین موظف اند پسران را نیز براى ظهور آثار ناشى از بلوغ مهیّا سازند. جوانى که اطلاع قبلى از تحوّل بلوغ نداشته باشد و تنها شایعات و کنایات مبهمى در این باره شنیده باشد نه تنها آشفته و پریشان مى گردد، بلکه غالباً وحشت مى کند.
روان شناسى خطرهاى بلوغ
الف ـ خودپندارى نامساعد: معمولاًنوجوانان این دوره را با خودپندارى نامساعد سپرى مى کنند; زیرا نسبت به خود، نظر مثبت دارند، ولى به دلیل آن که محیط اجتماعى با آن ها برخورد مناسب ندارد، آن ها را تحقیر مى کند و مرتب تغییرات بدنى شان را به تمسخر مى گیرد، نوجوانان از هرگونه تشویق و تمجیدى محروم مى شوند و این به تدریج، سبب لطمه دیدن آن ها و خودپندار یشان مى شود و در این صورت، نسبت به خود نظر منفى پیدا مى کنند و عزّت نفس خود را از دست مى دهند.
ب ـ شکست و ناکامى: رشد سریع بدنى در دوره نوجوانى با کمبود نیرو همراه مى شود که در نتیجه به کاهش میزان کار و پیدایش ملالت و خستگى نسبت به هرگونه فعالیت که مستلزم تلاش است، منجر خواهد شد.
ج ـ آماده نبودن براى تغییرات بلوغ: کمتر نوجوانى است که تغییرات دوران بلوغ را از قبل شناخته باشد و چون اطلاع ندارد و یا از نظر روان شناختى آماده این تغییرات نیست،ممکن است ضربه ببیند و گرایش هاى نامساعدى نسبت به این گونه تغییرات پیدا کند. دلیل این موضوع گاهى مربوط به والدین است و گاهى مربوط به مدرسه که سؤال از این مسائل را براى نوجوان قبیح مى دانند. متأسفانه حتى گاهى مربیان بهداشت نیز توجهى به این مسائل ندارند.
د ـ انحراف در نضج و نمو جنسى: ممکن است بلوغ به شکل زودرس و یا دیررس ظاهر شود که در هر دو صورت، موجب نگرانى و ناراحتى نوجوان مى شود; زیرا به پذیرش اجتماعى او لطمه مى زند و منجر به طرد یا کناره گیرى او از هم سالان مى گردد.
تغییرات همگانى دوران بلوغ
الف ـ انزواطلبى: نوجوان با رسیدن به بلوغ، از خانواده و هم سالان منزوى مى شود و بیش تر اوقات با آن ها نزاع دارد و به این مى اندیشد که چرا اطرافیان او را درک نمى کنند.
ب ـ خستگى و ملامت: نوجوان از مدرسه و فعالیت هاى اجتماعى و زندگى ـ به طور کلّى ـ خسته و ملول مى شود و در نتیجه، تا مى تواند کم کارى مى کند; مثلاً بعضى از آن ها مى گویند:ذهنم نمى کشد درس بخوانم.
ج ـ تعارض و ستیزه جویى اجتماعى: نوجوان غالباً ناهمکار، ناموافق و متعارض یا ستیزه جو مى شود و به تدریج، با پیشرفت بلوغ، این حالت کاهش مى یابد و نوجوان به دوستى و همکارى و آزادمنشى علاقه مند مى گردد.
د ـ احساسات تند و بدخلقى: قهر، خشم، میل به فریاد زدن و مانند آن ازخصایص این دوره است. نوجوانى با غم،اضطراب و زود رنجى همراه است و نوجوان با بهانه هاى کوچکى مثل نوع غذا، ساعت خواب و نحوه رفتار دیگران پرخاشگرى مى کند و فریاد مى زند.
هــ فقدان اعتماد به نفس: در حال بلوغ، نوجوان اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد، نسبت به خود بى اعتماد مى شود و از شکست مى ترسد. دلیل این موضوع ضعف مقاومت بدن و انتقاد مدام بزرگ سالان است. بنابراین، بیش تر پسران و دختران این دوره را با ابتلا به عقده حقارت پشت سر مى گذارند.
و ـ حیا و عفت افراطى: گاهى تغییرات دوران بلوغ سبب مى شود بعضى از نوجوانان حیا و عفت افراطى پیدا کنند زیرا از این مى ترسد که دیگران متوجه تغییرات بدنى او شوند و نظر نامساعد نسبت به او پیدا کنند. 14 یکى از علایم علاقه نوجوان به جنس مخالف نیز همین حیا و عفت دانسته شده است که وقتى به جنس مخالف مى رسد سر به زیر مى اندازد.
مشکلات در تمام دوره های زندگی انسانها وجود دارد، در دوران نوجوانی و جوانی به علت برخی از مسایل مانند بحران هویت و بلوغ، کثرت این مشکلات افزایش یافته و بر اهمیت آن افزوده می شود.
مشکلات دوران نوجوانی از دیدگاههای مختلف دارای تعاریف گوناگون است و با ایجاد هر یک از این مشکلات، امکان به خطر افتادن عملکردهای اجتماعی، زیستی، روانی، شناختی و... در فرد بوجود می آید که توجه متخصصان را به پیشگیری یا درمان آن جلب میکند. مشکلات دوران نوجوانی و جوانی عبارتند از: بحران هویت، بزهکاری، دروغگویی، دزدی، رابطه با جنس مخالف، افسردگی، پرخاشگری و...
همچنین در زمینه مشکلات دوران نوجوانی و جوانی بین دو جنس (دختر و پسر) تفاوتهایی وجود دارد که این تفاوتها گاه به علت شرایط جغرافیایی، عوامل فرهنگی و اجتماعی و یا عوامل فیزیولوژیک و... است. البته ما در این یادداشت قصد داریم مولفه کلی «مشکلات» را در نوجوانان پسر مورد بررسی قرار دهیم و الا مسائل مربوط به دوران نوجوانی بسیار متنوع بوده و برای پرداختن به همه آنها، به ارائه مقالات دیگری می پردازیم.
واکنش های منفی والدین نسبت به مشکلات نوجوانان، نه تنها باعث اصلاح رفتار یا خلق و خوی نوجوان نمی شود بلکه این احساس را در آنان تثبیت می کند که از طرف اطرافیان به درستی درک نشده و لذا خود را تنهاتر از قبل می یابد
در این یادداشت سعی خواهیم داشت که به والدین پسران دردسرساز توصیه های کلی ارائه دهیم:
«پسران درد سرساز» اصطلاحی است که در مورد نوجوانانی به کار می رود که به سوء مصرف مواد می پردازند، اقدام به فعالیتهای غیرقانونی (تخلفات رانندگی و...) می کنند، اهل دعوا و درگیری هستند، ارتباط با جنس مخالف دارند و به طور کلی رفتارهای بد اجتماعی داشته و در مدرسه ناسازگارانه رفتار می کنند. برخی از پژوهشگران حیطه روان شناسی رشد نوجوانی مانند ریچارد لونر، معتقدند که جامعه و اولیا و مربیان این دسته از نوجوانان، باید برچسب زدن بر این نوجوانان را متوقف کرده و توقعات بیجا از آنها نداشته باشند. منظور از برچسب زدن بر نوجوانان این است که آنها را با کارهای
ناپسندی که انجام میدهند و یا خلق وخوهایی که دارند، به شمار نیاورند مثلاً اصطلاح «همیشه افسرده، پرخاشگر، معتاد و...» را در مورد آنها اطلاق نکنند، چون به کاربردن این نوع اصطلاحات و واژه ها باعث شدت یافتن رفتارهای نامطلوب آنها شده و حتی بر حالات روحی آنان نیز تاثیرات منفی خواهد گذاشت. برای مثال تصور کنید پسری دارید که تا قبل از دوران نوجوانی فردی شاد و سرحال بوده اما بعد از ورود به مرحله بلوغ و ایجاد تغییر و تحولات فیزیولوژیکی، خلق و خو و رفتارش بسیار متحول شده، بصورتی که دیگر در منزل و در مدرسه سرزندگی سابق را نداشته و به انزوا روی آورده است. شاید در نظر شما که والدین چنین فردی هستید دیدن این صحنه ها بسیار ناراحت کننده و عذاب آور باشد و دوست دارید فرزندتان مانند قبل پر انرژی جلوه کند و شاید در این راه تلاشهای بسیاری بکنید. اما مسئله اینجاست که اکثر والدین نحوه یاری رسانی درست را نمی دانند و برای همین بعد از مدتی از این همه تلاش بیهوده برای بهبود حال فرزندشان ناامید شده و دیگر واکنش های دیگری را در پیش می گیرند. مثلاً چون فرزندشان با آنها در تفریحات و مهمانی ها همراه نمی شود، با وی درگیر می شوند و او را مورد شماتت و سرزنش قرار می دهند، گاه به او بی اعتنایی می کنند و یا او را با الفاظی مانند افسرده، بداخلاق، بد عنق و... می خوانند. این نوع واکنشها نه تنها باعث اصلاح رفتار یا خلق و خوی نوجوان نمی شود بلکه این احساس را در آنان تثبیت می کند که از طرف اطرافیان به درستی درک نشده و لذا خود را تنهاتر از قبل می یابد. این اتفاق در مورد بسیاری دیگری از مشکلات هیجانی و رفتاری نوجوانان مانند وسواس، پرخاشگری، مشکلات تحصیلی، بی توجهی به رعایت آداب مذهبی، انواع مشکلات رفتاری و بزهکاری و ... مشاهده می شود. در ادامه روشهایی به شما والدین گرامی پیشنهاد می شود تا از این طریق راحت تر بتوانید با نوجوانان دردسرساز خود رفتار کرده و برخورد ناعادلانه با آنها نداشته باشید:
در برابر رفتارهای نادرست فرزندتان قاطع و محکم بایستید ولی عصبانی نشده و پرخاشگری نکنید.
به صحبتهای نوجوان خود گوش دهید و با او صحبت کنید تا از این طریق به علت رفتارها و واکنش های او پی ببرید. در ادامه علایم و نشانه هایی به شما معرفی می شود که اگر آنان را در پسر خود مشاهده کردید، لازم است که در این زمینه به او کمک کنید: فقدان تمرکز، برقراری رابطه و دوستی با جنس مخالف، علایم افسردگی مانند کم حرفی، کم خوابی، پرخوابی، پرخوری، کم خوری و... اضطراب، سیگار کشیدن (و حتی مصرف مواد مخدر)، واکنشهای هیجانی مانند افزایش پرخاشگری و فراری بودن از خانه یا مدرسه.
در هنگام گفتگو با پسرتان، مخالفت خود با رفتارهای نادرست او را عنوان کنید. برای مثال برای آنها عنوان کنید که از مصرف سیگار او (و یا حتی دوستی او با جنس مخالف یا شرکت در مهمانی های نامناسب و...) مطلع بوده و از این رفتار او ناراحت بوده و به شدت مخالفید. در برابر او قاطع و محکم بایستید ولی عصبانی نشده و پرخاشگری نکنید.
دلسوزی، علاقه و محبت تان را به پسرتان نشان داده و نشان دهید که نگران حال او هستید به او عنوان کنید که قصد کمک کردن به وی را داشته و نمی خواهید او را تنبیه یا سرزنش کنید.
در جستجوی مشورت با یک روان شناس یا روان پزشک باشید و علایم رفتاری فرزندتان را برای وی شرح داده تا راهنمایی های لازم جهت شناخت مشکل فرزندتان و همچنین نحوه واکنش نسبت به او را بیاموزید. به این نکته توجه داشته باشید که تخصص روان پزشکان در تشخیص و تجویز داروهاست در حالیکه تخصص روان شناسان در روان درمانی و رفتار درمانی است.
در مورد مشکلات پسرتان با والدین دیگری که درگیر این نوع مسائل هستند، صحبت کنید. شاید گفتگو با این دسته از والدین تجاربی را در اختیار شما قرار دهد که خودتان تا به حال اطلاعی از آن کسب نکرده باشید.
با مشاور مدرسه پسرتان صحبت کرده و در مقابل، نظرات مشاور مدرسه را در مورد وی جویا شوید. از مشاور مدرسه بخواهید که اگر هر گونه برنامه آموزشی، تربیتی و فرهنگی خاصی در مدرسه اجرا می شود و مناسب فرزند شماست، او را به انجام این فعالیت ها، ترغیب و حتی وادار کند. از طرف دیگر لازم است که با پسرتان صحبت کرده و او را تشویق کنید تا به مشاور مدرسه مراجعه داشته باشد.
همچنین به شما والدین گرامی که دارای پسری دردسرساز هستید، توصیه می شود که به طور منظم با مسئول مدرسه پسرتان، مانند مدیر، معاون و دبیران مدرسه، در تماس باشید و از وضعیت تحصیلی و انضباطی وی مطلع باشید و توصیه های آنها را مدنظر قرار دهید.
بدون تردید دوران نوجوانی دشوارترین دوران برای والدین و فرزندان است. با وجود هر نوع رابطهای که از قبل داشتهاید، در این دوران ارتباط شما با فرزند نوجوانتان به چرخه و مراحل متفاوتی وارد میشود. تا وقتی آنها در دوران بچگی بهسر میبرند، شما برای آنها مانند یک قهرمان هستید اما در دوران نوجوانی ممکن است به یک مشاور، که امیدوار هستید آنها در مورد تصمیمات بسیار سخت با او مشورت کنند، تبدیل شوید.
وقتی فرزند شما به سن نوجوانی رسید؛ در این بُرهه، احتیاج عاطفی به حضور پدر کاملاً مشهود می شود. البته واکنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است. دختران در سن بلوغ به جنس مخالف گرایش پیدا می کنند. آنها چون نیاز به محبت پدرانه را در خانه دریافت نکرده اند، سعی می کنند چنین محبتی را بیرون از منزل به دست آورند. پسران نیز ممکن است الگوهای نادرستی را برای خود ملاک رفتار مردانه قرار داده و رفتارهای ناسازگارانه ای از خود بروز دهند. فردی که از کودکی مورد بی مهری والدین و اطرافیان قرار گیرد الگویی برای ابراز محبت به دیگران را نمی آموزد و نمی تواند عواطف و احساسات خود را به دیگران منتقل کند.
پدر یک نوجوان بودن بسیار سخت است. پدرها با حیرت و گاهی سردرگمی شاهد تغییر و تحولات فرزندانشان هستند. آیا تا کنون فکر کرده اید که نوجوانان دوست دارند پدرانشان درمورد آنها چه بدانند: مشکلات آنها، احساساتشان، زندگیشان؟ توجه کنید که این مسئله پیرامون بهوجود آوردن محیطی است که ایجاد مشکلات را کاهش میدهد، نه درباره دفاع کردن.
در ادامه این مقاله ما به شما پدران عزیز، این نکات را خاطر نشان می کنیم:
* "من دیگه بچه نیستم". نوجوان ها بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارند به آنها بعنوان یک فرد بزرگسال احترام بگذارند. اینکه دیگران همچنان مثل قبل با آنها مثل یک بچه رفتار کنند برایشان عذاب آور است. اما پدرها می فهمند که نوجوانان مراحل مختلف بلوغ را پشت سر می گذارند و خیلی مهم است که واکنش خودتان را با مرحله بلوغ فرزندتان هماهنگ کنید. در اوایل نوجوانی باید از وضعیت آنها آگاه باشید و کمی بیشتر از یک بچه با او رفتار کنید.
* "من طوری رفتار می کنم که آماده ام یک بزرگسال باشم اما از وارد شدن به این مرحله از زندگی وحشت دارم." اینکه فرزند نوجوانتان آماده باشد که مثل یک بزرگسال با او رفتار شود یا نه، بسیار نگران مسئولیت ناشی از آن خواهد بود. باید بفهمید که با تمام تظاهری که به قوی بودن می کند، فرزند نوجوانتان از دنیای ناشناخته ای که پیش رویش است می ترسد. پدرهایی که می توانند کمی احترام را با کمی حساسیت برای این موقعیت ادغام کنند می توانند تکیه گاه خوبی برای نوجوانشان باشند.
* "دوستانم برایم اهمیت بیشتری پیدا کرده اند." بخشی از این روند تغییر این است که در آن نوجوان از وابستگی به والدین به سمت استقلال پیش می رود. این فرآیندی است که شما بعنوان پدر بسیار نسبت به آن هیجان زده می شوید. از این گذشته، آرزوی قلبی شما این است که فرزندانتان افرادی مستقل و مسئولیت پذیر شوند. بخشی از این فرایند شامل جدا شدن تدریجی از والدین و دیگران حتی دوستان می شود. این کاملاً طبیعی، قابل انتظار و مناسب است. پس اگر دیدید که فرزند نوجوانتان به جای خانه ماندن و با خانواده بودن با دوستانش وقت می گذراند زیاد ناراحت نشوید.
* "الان خیلی چیزها که قبلاً برایم سوال نبود، سوال شده است." بخش عمده ای از فرایند بلوغ این است که یاد بگیرید به فکر خودتان باشید. نوجوانانی که بچه های مطیع و فرمانبرداری بودند الان سوال می کنند که چرا باید کارهایی که با آنها می گویید انجام دهند. آنها قضاوت شما را هم زیر سوال می برند. آنها باورها و ارزش های پایه ای خانواده تان را زیر سوال می برند. این فرایند پرسش کاملاً طبیعی و سالم است. سعی کنید به آنها برای پیدا کردن پاسخ این سوالات کمک کنید.
* "اتفاقات خاصی برای هورمون هایم می افتد که نمی توانم برایتان توضیح دهم". پسرها وقتی نوجوان می شوند، خیلی زود رنج و تندخو شده و سریع صدایشان را بالا می برند مخصوصاً وقتی تحت استرس زیادی باشند. کنار دوستان از جنس مخالفشان احساس ناراحتی به آنها دست می دهد حتی اگر سالها با هم دوست بوده باشند. دوست دارند پوسترهایی روی دیوار اتاقشان بزنند که شما دوست ندارید. اما در اکثر این موارد خودشان هم علت احساسشان را نمی دانند. باید بفهمید که هورمون ها ممکن است علت ایجاد برخی از این رفتارها باشند. باید به آنها یاد بدهید که بااینکه سخت است اما می توانند هورمون هایشان را کنترل کنند.
در دوره نوجوانی احتیاج عاطفی به حضور پدر کاملاً مشهود می شود، واکنش دختران و پسران به عدم حضور پدر متفاوت است
* "من از آن نگاه متنفرم". این نگاه همان نگاه معروف مادر و پدرهاست. یک چشم غره که باعث می شود نوجوان فکر کند که به مشکل افتاده است. با باز نگه داشتن دریچه ارتباط بین خودتان و فرزند نوجوانتان باید استفاده از این چشم غره را کمتر کنید باید راه های دیگری پیدا کنید که به آنها نشان دهید که از دستشان ناراحت شده اید.
* "گاهی وقت ها دوست دارم فقط تنها باشم". نوجوانان دوست دارند وقتی به خود و دنیای خودشان فکر می کنند تنها باشند. بااینکه با دوستانشان خیلی حرف می زنند اما وقتی به خانه می آیند معمولاً به اتاقشان رفته و در را می بندند. این کاملاً طبیعی است و هیچ زنگ خطری به شمار نمی رود. اما اگر این رفتار افراطی شد آنوقت باید کمی نگران شوید.
* "گاهی وقت ها دلم می خواهد به حرفهایم گوش کنید". پدرها بیشتر وقت هایی که می خواهند مشکلی را حل کنند سریع شروع به نصیحت کردن می کنند. باید جلوی این کار را بگیرید و سعی کنید فقط به حرفهای فرزندتان گوش کنید. خیلی وقت ها گفتگوی بین والدین و نوجوان فرصتی است برای نوجوان تا خودشان بتوانند مشکلشان را حل کنند. باید این فرصت را به آنها بدهید تا بتوانند خودشان با مشکلات زندگی روبه رو شوند.
* "دوست دارم در کارهایتان ثبات قدم داشته باشید". بااینکه نوجوانها معمولاً دربرابر اعمال قدرت والدین طغیان می کنند اما از آنها انتظار دارند که قوانینی برای خود داشته باشند و همیشه براساس یکسری قوانین یکسان با آنها رفتار کنند. نباید بطور مداوم قوانین خود را تغییر دهید. یک قانون داشته باشید و به آن متعهد باشید. این ثبات قدم باعث می شود نوجوانتان چیزی برای تکیه کردن به آن داشته باشد.
* "روی حرفتان بایستید". نوجوانان از اینکه والدینشان یک روز یک چیزی بگویند و فردایش جور دیگری عمل کنند عصبانی می شوند. روی تعهدات خود بمانید. هیچ چیزی بدتر از شکستن قولتان نیست. اگر درمورد تماشای تلویزیون یا بازی های ویدئویی یک قانون خاص دارید، خود شما هم باید با همان قانون زندگی کنید. اگر به تعهدات خود وفادار بمانید فرزندتان هم احترام بیشتری برای شما قائل خواهد شد.
نوجوانان در این دوران با احساسات و مشکلات تازه ای روبرو می شوند و از آن وابستگی که به والدینشان داشته جدا شده و کم کم افرادی مستقل می شوند. اگر پدرها بتوانند چند نکته ساده را در رفتارهایشان با آنها رعایت کنند، می توانند کمک بسیار خوبی به فرزند نوجوانشان نموده و به آنها برای انتقال از دوران بچگی به بزرگسالی یاری رسانند.
آمار ازدواجهای اینترنتی در حد نگران کنندهای است . جوانان از طریق سایتهای اینترنتی با یکدیگر آشنا شده و بعد از اینکه یکی از طرفین بدون اطلاع از این رابطه انصراف میدهد طرف دیگر به دلیل ضربه عاطفی، دست به خودکشی میزند.
یکی از مشکلات جدید کار در فضای اینترنتی علاقهمندی نوجوانان و جوانان از طریق اینترنت نسبت به یکدیگر است که متأسفانه پس از دوستیابی و نرسیدن به خواسته مورد نظر خود ، افسرده می شوند و در بعضی مواقع دست به خودکشی میزنند و مشکلات زیادی را برای خانوادهها به وجود میآورند.
بیشتر جوانان از طریق اینترنت و چت با هم دوست میشوند و نسبت به هم ابراز علاقه میکنند و گهگاهی نیز دو همجنس با هم در حال گفتوگو و ابراز علاقه هستند که بعد از متوجه شدن این موضوع در بین طرفین گاهی به خاطر علاقه یکی از طرفین این قضیه برایش دردناک میشود.
* خودکشی بر اثر اضطراب و استرس ایجاد میشود.
خودکشی بر اثر اضطراب و استرس ایجاد میشود که امروزه به دلیل استفاده از اینترنت و آشنایی جوانان از طریق چت با یکدیگر روز به روز رو به افزایش است که متأسفانه به علت بیتوجهی والدین به نوجوانان و جوانان در هنگام استفاده از اینترنت، خودکشی اینترنتی رو به افزایش است.
یکی از مشکلاتی که امروزه در جامعه کنونی ما رو به افزایش است استفاده نادرست جوانان از کامپیوتر است که به دلیل چت بین دو جنس مخالف و گاهی هم دو همجنس مشکلات روحی و روانی رو به افزایش است زیرا گاهی در این چتها نسبت به هم علاقهمند میشوند و وقتی به خواست خود نمیرسند به دلیل مشکلات روحی و روانی دست به خودکشی میزنند.
خودکشی اینترنتی هیچ فرقی با خودکشیهایی که بر اثر اضطراب و ترس ایجاد میشود، ندارد؛ خودکشی اینترنتی بر اثر استفاده بیهوده از اینترنت صورت میگیرد که باعث آشنایی دو جوان با یکدیگر و علاقهمندی آنها نسبت به هم میشود و هنگامی که به نتیجه نمیرسند یکی از طرفین برای تخلیه فشارهای روانی خود دست به خودکشی میزند.
متأسفانه در برخی مواقع در سایتهای مختلف راهکارهای خودکشی به نوجوانان و جوانان آموزش داده میشود، این در حالی است که بیشتر خانوادهها از آن غافل هستند.
در برخی از سایت ها چگونگی ساخت قرص اکستازی یاد داده میشد حال اگر شخصی دچار فشارهای روحی و روانی باشد به این سایتها هم مراجعه کند ناخواسته تحت تاثیر قرار گرفته و برای تخلیه فشارهای روانی خود دست به خودکشی میزند.
علاوه بر این مشکلات نیز قضیه دوستیهای اینترنتی را نباید نادیده گرفت زیرا جوانان را دچار اضطراب، ترس و علاقهمندی کاذب میکند که اگر به نتیجه دلخواه نرسند، آنها را به سمت مرگ فرا میخواند.
یکی از مشکلات اساسی در جامعه کنونی ما وجود کامپیوتر در بیشتر منازل است البته بدون فرهنگ صحیح استفاده از آن- که متأسفانه بیشتر فرزندان را از خانواده دور میکند و نوجوانان و جوانان را از طریق اینترنت به دوستیابی و آموزشهای غلط هدایت میکند .
* استفاده نادرست از اینترنت موجب خودکشی نیز میشود
م.ح، کسی است که بعد از ضربه عاطفی از چت دست به خودکشی زده است، او میگوید: به دلیل استفاده نادرست از اینترنت و چت با یک جنس مخالف نسبت به او علاقهمند شدم؛ چند ماهی نگذشته بود که متوجه شدم او نسبت به من علاقهای ندارد و این باعث فشار روحی و روانیام شد که تصمیم به خودکشی گرفتم اما با کمک خانوادهام بهبود یافتم ولی به این نتیجه رسیدم که در عین اینکه اینترنت کاراییهای زیادی دارد در عین حال میتواند منجر به خودکشی و بیهویت شود.
وی ادامه میدهد: در سایتهای زیادی مشاهده کردم که جوانانی با هم قرار میگذاشتند که در یک روز معین، در یک زمان و ساعت به نوعهای مختلف دست به خودکشی زنند تا بتوانند توجه زیادی را به خود جلب کنند، به نظرم خانوادهها نباید نظارت خود را به نوجوانان و جوانان کاهش دهند.
*عدم ارتباط خانوادهها با فرزندان باعث گرایش جوانان به اینترنت شده است.
یک آسیبشناس بیان میکند: امروزه چالش بزرگی که در بین نسل جوان ایجاد شده عدم برقراری ارتباط خانوادهها با فرزندان خود است به همین دلیل افراد به خصوص جوانان به اینترنت و کامپیوتر پناه میبرند.
اینترنت پدیده و تکنولوژی است که استفادههای مفیدی دارد در نتیجه نمیتوان به طور کلی اینترنت را خطرآفرین دانست و از آن تبلیغ غلط کرد بلکه چگونگی استفاده درست از آن مورد توجه است؛ در حقیقت اگر از هر پدیدهای خوب استفاده کنیم، نتیجه خوب خواهیم گرفت.
افراد با ورود به برخی از سایتها نه تنها چیزی به اندوختههایشان اضافه نمیشود بلکه گرفتاریهایی از جمله ناامیدی، یأس، استرس و اضطراب را به آنها منتقل میکند.
استفاده نادرست نسل جوان از اینترنت موجب میشود تا آنها در معرض خطرهایی که جبران ناپذیر است، قرار گیرند.
جوانان به دلیل اینکه فرهنگ مدرن را یاد گرفتند، از فرهنگ سنتی فاصله گرفتهاند و امروزه آنها بیشتر زندگی خود را با اینترنت و به دور از نظارت خانواده میگذرانند.
خانوادهها به دلیل گفتوگو کم با فرزندان خود مشکلاتی را برای خود و فرزندان ایجاد میکنند و زمانی متوجه میشوند که فرزندانشان از طریق اینترنت با یک سری اطلاعات نادرست آشنا میشوند؛ این افراد به مرور زمان بیمار شده و دست به خودکشی میزنند و خیلی از مشکلات دیگر را ایجاد میکنند.
بسیاری از آسیبهای اجتماعی ریشه در کانون خانواده دارد. از این رو خانوادهها باید ارتباط خود را با فرزندان زیاد کرده و آموزشهایی ببینند تا حرف فرزندان را بفهمند و بتوانند مشکلات فرزندان خود را حل کنند.
پدر و مادر باید رفت و آمد خانوادگی را زیاد کنند و به جای اینکه فرزندان را با اینترنت تنها بگذارند ، روشهای فرهنگی و سنتی خودشان را مجدداً احیا کنند تا پایههای مثبتی برای کاهش آسیب به وجود آید.